کتاب افسوس! ... آب! pdf رایگان

خاطرات تشنگی سوخته لبان شهر محبت

امتیاز
5 / 4.9
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
رایگان

نظر دیگران

نظر شما چیست؟
حضرت عباس به وسط میدان آمد و فریاد زد:
این حسین پسر دختر پیامبر است که اصحاب او را کشتید و او مانند اسیر در محاصره شماست.
و قلب او اهل و عیالش از تشنگی و آتش گرفته است.
حضرت به نزدیکی میدان آمد و صدا زد:
آیا کسی در میان شمانیست به من کمک کند
آیا کسی هست که برای این شیر خوار آب باورد
این کودک که دیگر طاقت تشنگی ندارد.
این جا قبر حسین ابن علی ابن ابی طالب است ،که اورا با لب تشنه شهید کردند ...
ای مردم ، من پسر کسی هستم که به ظلم کشته شد!
من پسر آن کسی هستم که سرش را قفا جدا کردند...
من پسر آن کسی هستم که تشنه ماند و تشنه از دنیا رفت!
کنگره :
BP41/5‭/‮ال‍ف‌‬84‮ال‍ف‌‬7
دیویی :
297/9534
کتابشناسی ملی :
‭م‌79-9489
شابک :
964-7007-38-8
سال نشر :
1379
صفحات کتاب :
79

کتاب های مشابه افسوس! ... آب!