کتاب گنجینه خاطرات شفاهی اثر غلامحسین باباییابرقویی بوده و توسط انتشارات چشم و چراغ وابسته به مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس به چاپ رسیده است.
سالهای دفاع مقدس مملو از آن دست خاطرههایی است که درسهایی همچون ایثار، شهادت، وحدت، فداکاری، میهندوستی، ایستادگی و مقاومت را به ما میآموزد و هر انسانی را به تأمل وا میدارد. خاطرههایی از جنس شور و عشق به کشور و انقلاب اسلامی که باید از زبان راویان و رزمندگانی شنید که نوجوانان دیروز بودند و حضور در جنگ و دفاع از میهن را انتخاب کردند و به جای صدای معلم با صدای خمپاره و نارنجک روبهرو شدند و به جای بازی در حیاط مدرسه با شجاعت در برابر دشمن ایستادند و یک وجب از خاک میهن خود را به دشمن ندادند. اگرچه گذر زمان غبار فراموشی را بر بسیاری از رویدادهای تاریخی می نشاند، اما خاطرات دفاع مقدس از آن دست خاطراتی است که برای همیشه ماندگار و فراموش ناشدنی است.
رهبر معظم انقلاب که شخصا در مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس حضور داشتند در زمینه نشر خاطرات تاکید دارند که «دفاع مقدس، جنگِ سرتاپا افتخار است؛ از همان روزی که رژیم صدام به تهران حمله کرد و فرودگاه را زد، و تا روزی که امام قطعنامه را قبول کردند و تا بعد از آنکه صدام دوباره حمله کرد و باز مردم مبارز و مجاهد ما ریختند و تمام صحرای این منطقه را پُر کردند و جوانان بسیجی از سرتاسر کشور که نمایش عجیبی نشان دادند و عراق را در این نوبت دوم، مجبور به عقبنشینی کردند، سرتاسر این دوران، دوران افتخار است. جا دارد که کار هنری بشود، ثبت و ضبط بشود و کار تخصصی انجام بگیرد.»، و بیان داشتند «هشت سال دفاع مقدس ما صرفاً یک امتداد زمانی و فقط یک برههی زمانی نیست؛ گنجینهی عظیمی است که تا مدتهای طولانی، ملت ما میتواند از آن استفاده کند، آن را استخراج کند، مصرف کند و سرمایهگذاری کند.» بر اساس این فرمایشات کتاب گنجینه خاطرات شفاهی در شماره های متوالی و 25 خاطره در هر نوبت منتشر میگردد تا مورد استفاده جوانان بویژه دانش آموزان و دانشجویان قرار گیرد.
روزی در سنگر نشسته بودم یکی از نگهبانها داخل سنگر شد و به من گفت:
آقای فتوحی رزمندهای عصا به دست قصد داره از خط اول عبور کنه و برای شناسایی به طرف دشمن بره به او اجازه بدم یا نه؟
نه هیچکس حقی که جلو بره نداره.
نگهبان رفت و پس از لحظهای دوباره برگشت و گفت: اون رزمنده میگه من چمران هستم، حالا چکار کنم؟
تا نگهبان نام دکتر چمران را برد از سنگر بیرون آمدم و ابتدا با او احوالپرسی و روبوسی و بعد ایشان را همراهی کردم. ایشان یکی از خانههای خالی از سکنه در روستای مالکیه را به عنوان محل استراحت خودشان انتخاب و افسری را به عنوان نماینده در آنجا مستقر کردند. نگرانی من بیشتر به این دلیل بود که اگر ایشان بخواهد شب را در منطقه بماند، چگونه از ایشان که در آن موقع از مسئولان رده بالای کشور بود، مراقبت و پذیرایی کنم؟اما در همان برخورد اولیه و چند ساعتی که در کنارشان بودم متوجه شدم که واقعاً یک فرد خودساخته، فروتن و یک انسان به تمام معنی خاکی هست.