خدایا من اسکارم، 10 سالمه، تو خونه گربه و سگ آتیش زدم حتی ماهی گلی هم کباب کردم و به خاطر بیماریم تو بیمارستام...
اسکار و خانم صورتی داستان کوتاه فرانسوی در مورد پسر بچهای دهساله بیمار است و یکی از بندههای خوب خدا، خانمی با لباس صورتی است.
مامی صورتی؟!
بجنب داریم گردش میکنیم با جلزونها که مسابقه نمیدیم!
وقتی که ما روی نیمکت نشستیم تا من آبنبات لیس بزنم پرسیدم:
چطوریه که شما حرف بد میزنید؟
تاثیرات شغلمه اسکار کوچولوی من! تو حرفهی من اگر نرم ولطیف حرف میزدم دستم میانداختند.
مگه شغلتون چیه؟
بگم باور نمیکنی.
قول میدم باور کنم.
کشتیگیر!
باور نمیکنم!!