کتاب سرقت تاریخ، اثر جک گودی با ترجمه نرگس حسنلی؛ را میتوان به سه بخش تقسیم کرد. بخش اول، به بررسی اعتبار مفاهیم اروپایی از نوعی متناظر با اسناد عربی، یعنی یک تبارشناسی اجتماعی - فرهنگی، میپردازد که از دوران باستان سرچشمه گرفتهاند و از راه فئودالیسم به سرمایهداری رسیدهاند و "آسیا" را در مقام امری "استثنایی"، "استبدادی" یا عقبمانده کنار نهادهاند.
بخش دوم، به بررسی آثار سه پژوهشگر برجستهی حوزهی تاریخ میپردازد که بسیار تأثیرگذار بودهاند و کوشیدهاند اروپا را در نسبت با جهان در نظر بگیرند اما با این حال به این خط سیر منحصربهفرد فرضی برتری بخشیدهاند؛ یعنی نیدهام که کیفیت خارقالعادهی علم چینی را نشان داد؛ الیاس جامعهشناس که سرچشمههای "فرایند تمدن" را در رنسانس اروپایی تشخیص داد؛ و برادل، عالم بزرگ تاریخ دریای مدیترانه، که از خاستگاههای سرمایهداری بحث میکند.
کتاب سرقت تاریخ با این کار نشان میدهد حتی برجستهترین مورخان که بیتردید از تاریخ غایتشناسانه یا قوممدار در هراسند، ممکن است در این دام بیفتند. بخش نهایی کتاب به این ادعا میپردازد که اروپاییان بسیاری، چه دانشگاهی و چه بازاری، پاسدار نهادهای عالی خاصی همچون نوع خاصی از شهر، دانشگاه، خود دموکراسی و ارزشهایی مانند فردگرایی و همچنین احساسات خاصی مثل عشق (یا عشق رمانتیک) بودهاند.
فصل اول: چه کسی چه چیزی را به سرقت برد؟ زمان و مکان
از آغاز قرن نوزدهم، به تبع حضور غرب اروپا در بقیه دنیا و در نتیجهی فتوحات استعماری و انقلاب صنعتی، برساخت تاریخ جهان در سلطهی آن بوده است. تاریخِ جهانِ ناقصی در تمدنهای دیگر، عرب، هندی و چینی وجود داشته است (و همه تا اندازهای ناقص بودهاند)؛ در واقع فرهنگهای معدودی هستند که برداشت هر چند سادهای از گذشتهی خود در نسبت با گذشته دیگران نداشته باشند، بگذریم از این که بسیاری آن را در ردهی اسطوره مینشانند و نه تاریخ. خصلت تلاشهای اروپا و جوامع سادهتر دیگر، میل به تحمیل داستان خود به دنیای بزرگتر است، میلی که از گرایش قوممدارانهای برمیآید که از بسط انگیزش خودمدارانه موجود در بطن هر برداشت انسانی پدید میآید و توانایی اروپا در انجام این کار نتیجهی سلطه بالفعل آن بر بسیاری از بخشهای دنیاست.
من بنا به ضرورت دنیا را از دریچه چشمان خودم نگاه میکنم، چنان که پیش از این در مقدمه گفتهام، به خوبی آگاهم که گرایشهای مخالفی در رابطه با تاریخ جهان در دوران معاصر شکل گرفته است. اما از نظر من این جنبش به حد کافی از جنبهی نظریه دنبال نشده است، به ویژه از نظر مراحل گستردهای که تاریخ جهان ضمن آنها درک میشود.. .