کتاب تا بگویم که آزاد کرد و کشته شد، اثر حسین صبوری؛ داستانی تاریخی از «مجموعه سرداران ایران» میباشد که به روایت زندگی امامقلیخان، فرزند اللهوردیخان که بعد از فوت پدر به فرمانروایی ایالت فارس امپراتوری صفوی رسید، میپردازد که از اساسیترین و مهمترین فعالیتهای وی، میتوان به «فتح هرمز و پایان دادن به تسلط ۱۱۷ ساله پرتغالیها در خلیج فارس» اشاره نمود.
کسی ساز جدایی نمیزد و هم پین میشد دلگرمی امامقلی. اما کار به همین سهولت نبود. حمایت شاه عباس، نزاع با عثمانی، مردم هرمز، حاکم ایرانی اما دستنشاندهی پرتغال در هرمز، و مهمتر از همه نبرد در دریا، همه و همه، ذهن فرماندهان را به خود مشغول ساخته بود.
«وقت مناسب برای نبرد هماکنون است که هم اوضاع عثمانی آرام است و هم شاهنشاه موافق.»
امامقلی گفت: «آنچه شاه، اکنون، به درایت مصر آن است، قطع ید پرتغالیان است؛ من با نگاه شاه و معنای آن بیگانه نیستم و معنای آن نگاهش به من آنگاه که خود پس از انعقاد قراردادهای جدیدش با کمپانی هند شرقی، در حضور چند تن از
کشیشان پرتغالی و نمایندگان شرکت هند شرقی گفت: "من این پرتغالیان را خوب میشناسم و میدانم که با ایشان چگونه رفتار باید کرد" را خوب میفهمم.»
شاه قلی بیگ گفت: «شاهنشاه باتدبیر ما، همان زمان که سفیر پادشاه اسپانی و پرتغال، دن گارسیا دوسیلوافیگوئه را بعد از هفت ماه توقف در شیراز و اصفهان در انتظار شرفیابی به محضرش، او را در قزوین اجازهی ملا قات داد و آنهم ملاقاتی بیثمر، به پرتغالیان فهماند که فهمیده هدف پرتغال از مذاکرات و حضور، فقط کسب و تحصیل امتیازات بازرگانی است نه همکاری با ایران مثلا در جنگ با ترکها».