کتاب مادر پرل باک با ترجمه ی محمد قاضی به نگارش درآمده و توسط انتشارات امیر کبیر منتشر و روانه بازار کتاب شده است.
قصه باید انعکاس واقعیات تلخ یا شیرین اجتماعی باشد و قصهپرداز بایستی ضمن ابراز حقایق، به اظهارنظر بپردازد. پرل باک قصهپرداز کتاب ارزنده خاک خوب و برنده جایزه ادبی نوبل، در «مادر» اثری که اینک پیشروی شماست، با تیزبینی خاصی به دیدار زندگی خانوادهای روستایی رفته است.
خصوصیت اصلی داستان مادر این است که در آن روابط غلط نظام فئودالیسم و عوامل اصلی بیچارگی، عقبماندگی و جمود فکری و فرهنگی روستاییان چین، زیر سوال و بررسی رفته است.
رمان مادر، درباره داستان توانایی یک زن و نقش مهم مادر در زندگی فرزندان آن ها میباشد.
پرل باک در خیانت زنی که شوهرش به خاطر فراهم آوردن لقمه نانی روستا را ترک کرده است، و در نگاه هیز و خیانتبار مباشر و در اخمهای مادر شوهر پیر و در کوری دختربچه روستایی که قربانی فلاکت و رنج و درد روستای اربابزاده شده است. شرایط خارجی را بها میدهد و ارداه انسانها را به علت کمبود مایههای فرهنگی در درجه دوم اهمیت قرار میدهد. البته خانم پرل باک، نوک تیز حمله قلم را بدین دلیل متوجه «نظام» می کند که استثمار و استعمار را مقصر اصلی و مسئول همه آن بیچارگی ها معرفی کند و با شناختی که «باک» از جوامع روستایی چین دارد، قادر شده است در انتخاب صحنه ها، حادثه ها و در دیالوگ های قهرمانان داستان، در جهت این رسالت انسانی خویش گام هایی بردارد؛ و بالنسبه موفق نیز بوده است.
زن داستان برای حفظ آبرو و همچنین به خاطر فرزندانش وانمود میکند که همسرش به مسافرت رفته و نامههایی برای او میفرستد. فرزندان زن که در ناامیدی و فقر احاطه شده بودند، به خاطر حمایتها و اراده شکست ناپذیر مادرشان، کم کم بزرگ میشوند و وارد اجتماع میشود.
پیرزن نشست و کاسه را بین دو دست یخ کرده و خشکیده اش نگه داشت. در آن حال که ساکت بود، یک دفعه از فرط حرص بنای لرزیدن گذاشت؛ به حدی که آب از گوشه های دهان چین خورده اش راه افتاد و ناله کنان گفت: «پس قاشقم کو؟ قاشق من نیست!»
مادر قاشق بدل چینی پیرزن را در دست لرزان او گذاشت. بعد بیرون رفت تا دو جفت چوب نازک خیزران و دو کاسه دیگر بیاورد و آن کاسه ها را نیز از غذا پر کرد. اولی را برای دختربچه اش برد که همچنان در حیاط خرمنگاه توی گردوخاک ها نشسته بود و گریه می کرد و چشمانش را می مالید. از لای اشک ها و انگشت های کثیفش صــورت گــل آلــودش پیدا بــود. مــادر از روی زمین بلندش کرد و صورتش را با دست های زبر و آفتاب سوخته خود کمی پاک کرد. سپس دامن نیم تنه وصله دار بچه را گرفت و با آن، چشمان خون گرفته و دردناک او را - که لبه پلک هایش برگشته و گوشت قرمز بیرون زده بود - آهسته پاک کرد، چنان که وقتی بچه از شدت درد ناله کنان سربرگرداند، مادر از احساس درد او ناراحت شد و دلش سوخت. کاسه را روی میز چوبی زمختی که جلوی در خانه بود گذاشت و با صدای کلفت خود گفت: «دِ... بیا بخور!» دخترک با قدم های مــرددی پیش آمد و خود را به میز آویخت. چشمانش که به دور آن حلقه قرمزی دیده می شد، برای اجتناب از نور طلایی رنگ غروب نیم باز بود. سپس دستش را به طرف کاسه غذا دراز کرد. مادر به سرش داد زد: «بپا! داغ است!»
بچه دودل ماند و آهسته به فوت کردن غذایش پرداخت تا آن را سرد کند، و مادرش همچنان که نگاهش می کرد باز منقلب بود و در دل با خود می گفت: «این دفعه که شوهرم کلوش ها را برای فروش به شهر می برد، از او خواهم خواست تا از دواخانه دوای چشم برای بچه بخرد.»
نسخه چاپی کتاب مادر پرل باک در فراکتاب موجود می باشد. شما می توانید با سفارش این کتاب از نرم افزار فراکتاب، از مطالعه آن لذت ببرید.
نسخه الکترونیکی کتاب مادر پرل باک در فراکتاب موجود می باشد. شما می توانید با دانلود نسخه الکترونیکی این کتاب از طریق نرم افزار فراکتاب، از مطالعه آن در کتابخوان فراکتاب لذت ببرید.
مشخصات کتاب مادر پرل باک در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | امیرکبیر |
نویسنده: | پرل باک |
مترجم: | محمد قاضی |
تعداد صفحه: | 280 |
موضوع: | رمان خارجی، داستان خارجی |
قالب: | چاپی و الکترونیک |