کتاب قصه قبرستون، اثر حسین شرفخانلو؛ به روایت مواجههی مردم با مرگ از نگاههای گوناگون اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی میپردازد و فصلی ویژه به دوران کرونا و تأثیرات آن بر نگرش مردم نسبت به مرگ و سوگواری اختصاص داده است.
فصل اول: جریان جابر
گربۀ دم حجله
یک هفته مانده به اربعین سال ١٣٩٥، وقتی دو سه ماه بود فشارها به تیم جدید مدیریت شهری جواب داده بود و از مقام منیع معاونت فرهنگی شهرداری برکنار و در کسوت معاونِ معاونت خدمات شهری، اتاقی به من داده بودند در طبقه دوم ساختمان معاونت خدمات شهری با یک میز تحریر و یک دست صندلی و میز عسلی جلویش و کارم عبارت بود از اینکه آمار روزانۀ ماشین آلات و کارگرهای سپور را ببینم و زیرش دستور «بایگانی شود در سوابق» بنویسم و در باقیِ هشت ساعتِ کاری، بخزم توی لپتاپم و جزوۀ تدریس آن ترمم را پاورپوینت کنم و کتابهای عقبافتاده و در صفِ نخواندههایم را بخوانم و یادداشتهایم را مرتب کنم، سرظهری که داشتم میرفتم دانشگاه، تلفنم زنگ خورد و از دفتر آقای شهردار احضارم کردند که به حضور برسم. گفتم: «الان دم در دانشگاهم و پنج دقیقۀ دیگر کلاسم شروع میشود. خدا بخواهد، دو ساعت دیگر در خدمتم. سلام به شهردار برسانید و بگویید تا آخر وقت اداری امروز میرسم خدمتشان.».. .