کتاب شعر باران صدایم می کند اشعار فارسی به قلم غلام رضایی کاری از انتشارات ماهوراه می باشد. این کتاب شامل اشعار زیبایی تحت عناوین: باران عشق، جام شوکران، نماز صبح، کارمند، مرگ، دل ابری و لجبازی یار، دریای طوفانی، یار زمستانی، تقدیم به کسانی که باورم ندارند، پایان سیاهی، حس عاشقی، کودک و بادبادک، گردش باران، دوباره دیدمت عشق، راز و نیاز، مرز عاشقی، استاد قمار، ققنوس، ناشکری،دولت عشق است.
ز چشمت گله دارم سلاحی بس نفسگیر است
چو میبیند مرا یک دم نگاهش هم مثل تیر است
دمی بنشین به بالینم سلاحت را زمین بگذار
کند رحمی خدا بر من ز گیسویت نسازی دار
قبو لم کن به دلداری بهارم گر چه پاییزم
نه دل دارم گلاویزم نه پا دارم که بگریزم
خدایا من نمیدانم چرا چشمش خزان دارد
چو تیری میزند بر من یکی هم در کمان دارد
کشم نقشی ز تیری را زدی بر قلب من جانا
نشان کردی چرا من را نه کس داند نه من دانا
مروری کن ز دیروزت که روزی در بهاری شاد
تو بودی با جهانی پر ز رویاها و من در باد
تو میگفتی ز دنیایی ز رویاهای زیبایی
مرا بیمی به دل رفته چه فردایی چه فردایی