کتاب چهار فصل شیدایی نوشته اشرف ظریفرمضانی میباشد که در نشر صاد به چاپ رسیده است و شامل 14 داستان کوتاه به نامهای «بگو همهوقت، وقت باران است»، «از چشمت افتادم!»، «از ذوالحلیفه تا دامن و زلف کعبه»، «تروتازه»، «تا دیداری دوباره»، «خومبو»، «دو نفر مانده به من»، «زیر طاق»، «شتاب یحیی»، «غیرت»، «گذرنامه»، «سیمینرخ»، «ملاقات در مرداد» و «نورسیده» میباشد.
استکان چای را نصفه در نعلبکی گذاشت و برخاست. پشت درِ اتاق نرسیده، زن دستش را با ناز و جزوعز و التماس بر سینۀ همسرش گذاشت که نرو.
مرد خود را در برابر حفرۀ تاریک دهانی یافت که اصواتی از آن بیرون میریخت و دمبهدم سست و بیرمقش میکرد تااینکه همان جا سرید و نشست.
چند لحظه بعد، انگشتان مرد کیفدستی را که جنسش از چرم بود، نوازش کرد و آن را به سینهاش چسباند و آهسته قفل کوچکش را چرخاند.
ولی اینبار دستۀ تانخوردۀ صددلاریها را لمس نکرد و بو نکشید. تا گذرنامه را باز کرد، چشمان نگران مرد سیاهپوست که لبهای کلفتش آویزان بود، به چشم مرد افتاد.
او دستی روی عکس کشید و گفت:
«آخه لامصب چرا باید تو ماشین منِ یهلاقبا جا بذاری؟»
او رفت و تقّ بستهشدن در حیاط در سر زن که پیچید، دندان به هم فشرد و زیر لب غرّید.
نیم ساعت نگذشته بود که مرد راننده خود را در ایستگاه راهآهن دید. وقت تحویل کیف، برای اطمینان دوباره عکس را نگاه کرد. چشم مرد داشت به او میخندید.