کتاب شرقی عاشق به قلم فاطمه برومندی سرابی؛ روایت رنج مردم سیستان و بلوچستان است.
در کتاب زرتشت آمده است که سیستان یازدهمین سرزمین آفریده شده توسط اهورامزدا و به گواهی شاهنامه زادگاه کیقباد، کیکاووس و رستم دستان است.
فردوسی در شاهنامه به قوم بلوچ اشاره دارد و مردان این قوم را بارها در لشکریان کیخسرو به شجاعت و مردانگی ستوده و در جای دیگر، اتحاد بلوچها را با اقوام گیلانی و جنگ آنان با انوشیروان را به زیبایی سروده است.
در شاهنامه «تاریخ داستانی» یا «داستان تاریخی» سیستان و (خراسان بزرگ) با «تاریخ باستانی» (سرزمین پارس) به هم پیوند داده میشود.
نام سیستان این سرزمین اصیل پهلوانپرور ۳۰ بار و نام زابل ۱۴۵ بار در شاهنامه آورده است. کتاب شرقی عاشق داستانی درباره مردم سیستان است.
- با راننده به سمت هتل رفتم. فصل زمستان بود، اما هوا زیاد سرد نبود. در ماه دی بودیم. من عاشق اینم، که در دی ماه به شهرهای جنوبی ایران سفر کنم. همیشه در ماه دی بود که به اهواز، بوشهر، بندرعباس می رفتم و این بار هم تصمیم گرفتم که در ماه دی به زاهدان سفر کنم. هوا عالی بود. حدوداً ساعت هفت شب به زاهدان رسیدم و اینو بگم عاشق این هستم که شب ها سفر کنم، شب ها برم خرید و شب ها با دوستانم برای شام و تفریح بزنم بیرون.
- رسیدیم خانوم... این هم هتل صالح
- تشکر آقای راننده. الهی شکر فارسی حرف می زدید، همش فکر می کردم تمام راننده ها بلوچی حرف می زنن.
- بیشتر راننده ها چون می دونن مسافرها از تهران و بقیه شهرها به زاهدان میان بلدن فارسی حرف بزنن و در ضمن زبان ملی ما هم فارسی هست.
همین طور که راننده دور میدان مرکزی شهر چرخ می زد، مجسمه ای را در وسط میدان نشان داد و گفت:
- این مجسمه یعقوب لیث صفاریه. کسی که بعد از تسلط بر اعراب زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی کشور اعلام کرد.
- دقیقاً... اما نمی دونم چرا این طور فکر می کردم؟! شاید تصورم برای اینه که بار اولی هست که به زاهدان میام.
- انشاالله بهتون خوش بگذره. کاری داشتید من می تونم کمک کنم.
- من دو روز آینده عازم میرجاوه هستم و نمی دونم چطور برم؟ و تا میرجاوه چند کیلومتره؟ اگر شما می تونید منو به اونجا ببرید.
- حتماً من در خدمت شما هستم. ساعت چند حرکت کنیم؟
- امروز پنجشنبه شب، فردا هم نه، روز شنبه ساعت نه صبح شما درب هتل باشید حرکت می کنیم.
- یعنی خود میرجاوه یا شهرهای اطراف؟
- بله، میرجاوه
- باید یه هتل توی میرجاوه رزرو کنم، چون چند روز کار دارم. و هیچ دوست یا اقوامی اونجا ندارم.
- باشه پس من همون ساعت نه مقابل هتل منتظرم
- باشه پس تا روز شنبه... این هم کرایه تون
- زیاده خانوم.
- بقیه شو برای بچه هات خرید کن
راننده منو به هتلی که از قبل رزرو کرده بودم رسوند. به نظر هتل تمیز و زیبایی بود، امکاناتش هم خوب بود. یک اتاقِ یک تخت به همراه چند تا ملحفه اضافه بهم دادن. اتاق که عالی بود. سرویس بهداشتی هم عالی بود. وارد اتاق که شدم اول دوش گرفتم و بعد از پرسنل هتل خواستم یک لیوان شیر داغ برام بیارن که بعد از خوردنش حسابی استراحت کنم، چون خسته بودم. در فرودگاه مهرآباد هواپیمای زاهدان دو ساعت تأخیر داشت و کلاً زیاد توی فرودگاه معطل شدم.
بر حسب عادت تلویزیونو روشن کردم که ببینم چی داره پخش می شه؟ بعد هم طبق عادت رمز وای فای هتل رو گرفتم که به اینترنت وصل شم. یهو یادم اومد به مادرم زنگ نزدم، طفلک منتظره که من بهش زنگ بزنم. سریع تماس گرفتم و گفتم من رسیدم، برو بخواب فردا حرف می زنیم.