کتاب من هستم رمانیست عاشقانه، سرگذشت پسری که با پشتکار و تمرین زیاد عضو تیم ملی تکواندو شد و دلباخته دختری به نام سوگند شد. ماجراهایی که در این داستان رخ میدهد سرگذشت سوگند و شخصیت اصلی داستان را به کلی تحت شعاع قرار داده و با کشمکش های جذاب داستانی، رمانی خواندنی و شیرین را برای مخاطب رقم میزند.
تلاشهای سعید برای جلب اعتماد من، همچنین برای خوشحال کردن من قابل انکار نبود، اما دیگر خیلی دیر شده بود؛ او با دختری روبه رو بود که مشکلات احساسی و تنهایی افسرده اش کرده بودند، هیچ چیز او را به راحتی خوشحال نمیکرد و به این راحتیها ضمیر ناخودآگاهش به او اعتماد نمی کرد. حسم به سعید دقیقاً طوری بود که فکر می کردم اگر پنج دقیقه تا سوپرمارکتِ سر کوچه بروم، دختری به خانه می آید و سعید...
روزهای عذاب آوری بود؛ هم دلم می خواست از خانه تکان نخورم، هم طاقت ماندن در اتمسفر خیانت آلود خانه را نداشتم. نقطه نقطه خانه برایم سؤال ایجاد می کرد؛ دلم را به شدت می فشرد و اشک هایم سرازیر می شدند. سعید هم حال مرا می فهمید.
نمی دانم دقیقاً چه حسی داشت، اما ظاهر حالش افسرده به نظر می آمد که نمی دانم علتش دقیقاً چه بود. شاید از عذاب وجدان ناراحت کردن من، شاید هم به خاطر از دست دادن یک سری لذتها و روابط.