کتاب یاران علمی امام رضا (ع) که نوشته آقایان محمد حسن ربانی بیرجندی، علی جلائیان اکبرنیا و علی انصاری بایگی است به معرفی افرادی می پردازد که جزء دوستان و نزدیکان حضرت رضا علیه السلام بوده و از ایشان حدیثی روایت کرده اند. جایگاه حدیثی هر یک از این افراد ذیل هر فرد نگاشته شده است. جایگاه حدیث یا همان وثاقت نقل حدیث محدثان.
ریّانبنشبیب از راویان مشهور و از یاران امام رضا و امام جواد(ع) است. اندیشمندان و رجالنویسان اشارۀ چندانی به ولادت، وفات و زندگینامۀ ریّان ندارند و صرفاً اطلاعاتی اندک همچون نسبت خانوادگی او با خلفای عباسی را بیان کردهاند. او دایی معتصم عباسی و به نقلی، مأمون عباسی بود. در شهر قم سکونت داشت، چراکه روایاتش از طریق اهالی قم نقل میشد. از نظر رجالپژوهان ریّانبنشبیب ثقه است. شاهد این مدعا دعای امام جواد(ع) برای اوست.
خیران خادم قراطیسی میگوید: «در زمان ابوجعفر محمد بن علی بن موسی (امام جواد(ع)) عازم حج شدم. حالِ ایشان را از خدمتکاری که نزد ایشان موقعیتی داشت پرسیدم و درخواست کردم مرا به خدمت ایشان برساند. وقتی به مدینه رسیدیم گفت: آمادهباش، تصمیم دارم خدمت حضرت جواد(ع) بروم. من هم با او رفتم و چون به درِ خانه رسیدیم گفت: در فلان دکان باش. سپس خودش اجازه گرفت و داخل شد. مدتی گذشت، اما کسی به دنبال من نیامد. سمت درِ خانه رفتم و جویای خدمتکار شدم. به من گفتند: او خارج شد و رفت. متحیر ماندم که ناگهان خادمی خارجشد و پرسید: تو خیرانی؟ گفتم: آری. گفت: داخل شو. وارد شدم.
حضرت جواد(ع) بالای سکویی بلند ایستاده بود که فرشی برای نشستن نداشت. یکی از غلامان جانمازی آورد و امام(ع) روی آن نشست. همینکه چشمم به آن جناب افتاد هیبت و مقام ایشان چنان مرا گرفت که ترسیدم. چون به بالای سکو رفتم سلام کردم. حضرت دست خود را سوی من دراز کرد و من دستش را بوسیدم و بر صورتم نهادم. ایشان با دست خود مرا نشاند و من دست حضرت را از هیبتی که مرا گرفته بود رها نکردم و امام نیز دست خود را نکشید. همینکه آرام گرفتم دستشان را رها کردم و ایشان از حالم جویا شد
پیش از این، ریّانبنشبیب به من گفته بود: چون خدمت امام(ع) رسیدی بگو که غلامت، ریّان، سلام رسانده است و تقاضا دارد برای او و فرزندش دعا بفرمایید. خواستۀ او را به حضرت گفتم و ایشان برای ریّان دعا فرمود، ولی از دعا برای فرزندش خودداری نمود. دوباره ماجرا را گفتم و ایشان دیگربار برای ریّان دعا کرد، اما برای فرزندش چیزی نفرمود. مرتبۀ سوم نیز تکرار کردم، اما حضرت فقط برای ریّان دعا کرد.
هنگامی که خداحافظی کردم و به درِ خانه رسیدم صدای امام را شنیدم که چیزی فرمود، اما متوجه آن نشدم. هنگامی که خادم به دنبالم آمد گفتم: مولایم هنگام خروجم چه فرمود؟ گفت: ایشان فرمود: این (فرزند ریان) کیست که مایل است خود را برهاند، درحالیکه در بلاد شرک متولد شد و از آنجا هم که خارج شد از کسانی گشت که از آن ها بدتر بودند و اگر خدا میخواست هدایتش میکرد».