کتاب میلیونر کسب و کار به روش مائویی، راه و رسم ایجاد و مدیریت کسب وکارهای بسیار موفق، بدون نیاز به حضور هر روزه در محل کسب و کار را به شما میآموزد.
بسیاری از مطالبی که در این کتاب یاد میگیرید غیر متعارف است و از قبل در مورد آنها هشدار داده میشود. اگر تفکر متعارف کلید بود، آیا نتیجهی منطقی این نمیشد که هر صاحب کسبوکاری خوشحال، ثروتمند و موفق میشد؟ آنچه نویسندگان این کتاب با شما به اشتراک میگذارند چند دهه طول کشیده تا آموختهاند و مرتکب بسیاری از اشتباهات دردناک شدهاند تا سرانجام «یاد گرفتهاند».
هدف این است که منحنی یادگیری شما را 90 درصد کاهش دهد تا بتوانید ثروت شخصی خود را در یکدهم زمان لازم بسازید.
اما برای انجام این کار باید قد علم کنید، توجه داشته باشید و ایدهها و استراتژیهایی که در کتاب میلیونر کسب و کار به روش مائویی، به اشتراک گذاشته شده را سبک و سنگین کنید.
اگر میخواهید این ایدهها تفاوت ایجاد کند، پس باید نقش خود را ایفا کنید. این ایدهها عملی است. تنها سوال این است که آیا این ایدهها را در کسبوکار مالی شخصی خود برای تسریع در ایجاد ثروت استفاده میکنید؟ انتخاب و پاداش یا عواقب آن همه با شماست.
تصمیمات ما اغلب بر مبنای چیزی به نام مدل تعریف می شود. مدل، ساختار داخلی است که ما در مغز خود ایجاد می کنیم تا به ما در درک جهان اطراف مان کمک کند.
گاهی مدل ها برحسب زبان و اغلب زبان استعاری بیان می شوند. برای مثال، ممکن است بگوییم عشق، بازی است یا می توانیم بگوییم عشق، میدان جنگ است، مانند آهنگ قدیمی پت بناتار . چه تفاوتی در زندگی تان ایجاد می شد اگر شما بر این باور بودید که عشق، میدان جنگ است؟ چه گونه این باوردر روش تعامل شما با دیگران، تاثیرمی گذارد؟ در مورد باور به این که زندگی شادی است یا زندگی موهبت است، چه طور؟ چه تأثیری بر زندگی شما دارد؟
زمانی دانش عامه بر این بود که زمین مسطح است. در دوران کاوش گران بزرگ، این مدل رایج بود. اعتقاد بر این که زمین مسطح است، مانع مردم برای بررسی و کاوش آن می شد. آن ها هراس داشتند که مبادا روی لبه های زمین دریانوردی کنند. این ترس مردم را در محدوده ی بسته تر و کوچک تری نگه داشته بود.
امروزه، مدل جهان مسطح تغییر کرده است. اعتقاد بر این که جهان مسطح است، در حال حاضر مدلی برای نزدیکی دنیای ما است. امروزه به اقتصاد جهانی فکر می کنیم و این که اینترنت و سایر وسائل ارتباطی سبب نزدیکی میان ما شده است. از جهتی، اعتقاد بر مسطح بودن جهان را دوباره مطرح کرده ایم.
بنابراین مدل ها می توانند مثبت یا منفی باشند. اما مهم تر از همه، قدرت آن هاست. هنگامی که به مدلی باور داریم، مهم نیست که آن مدل به ما کمک کند یا به ما آسیب برساند. هنگامی که به آن ایمان می آوریم، صحت آن را پذیرفته ایم. ما دیگر در مورد آن فکر نمی کنیم. این مدل تفکر آگاهانه ی ما را ترک می کند و به نیمه آگاه و ناخودآگاه ما وارد می شود. این مدل روی تعامل ما با جهان و طوری که جهان را تجربه می کنیم، تاثیر می گذارد. ما کاملاً این واقعیت را فراموش کرده ایم که مدل وجود دارد، در حال اجراست و شاید زندگی ما را اداره می کند.
تا آن جا که حقایق را در نظر بگیریم، چیزی به نام ادراک بدون تفسیر وجود ندارد. ما چیزها را تنها با تفکر در مورد آن ها درک می کنیم. ما چیزی در مورد تجربه یا هدف نمی دانیم، مگر این که مغزمان آن را تجربه و کدگذاری کند. درک ما واقعیت ماست.