کتاب کافه داش آقا، تازهترین رمان نویسنده معاصر، سعید تشکری است. داستان این کتاب مانند دیگر داستان های تشکری در مشهد میگذرد. زمان، زمان پهلوی است و داستان بنمایهای مستند دارد. نویسنده در کتاب کافه داش آقا ما رابه مشهد سالهای پیش از انقلاب و حال و هوای این شهر در آن دوران میبرد و میان قشرهای مختلف مردم از قهوهخانهچیها تا رقاصها و لاتها گرفته تا خانه خانم دکتری میچرخاند.
ماجراهای کتاب کافه داش آقا بیشتر در یکی از کافههای مشهد به اسم «کافه داشآقا» میگذرد که محفلی در این شهر بوده است. کافه داش آقا داستانی پر از شخصیت است با قهرمانی سرگشته به نام ارسلان که خود را به هر دری میزند تا راه زندگیاش را پیدا کند. او از خانهاش فرار میکند. به سینما پناه میبرد و مرادش را در پشت پیشخوان یک کافه مییابد:
عموصفا وقتی بود، ظهرها با هم میرفتند کافهٔ داشآقا که پشت سینما دیدهبان بود و یک دیزی شریکی میریختند توی وجودشان. یک دوربین لوبیتل هم داشت که با هنرپیشههایی که برای مراسم افتتاحیهٔ فیلمهایشان میآمدند سینما دیدهبان، عکس میانداخت. بارها و بارها میدید. اما قبل از همه با عموصفا مینشستند دوتایی توی شب و فیلم را برای خودشان اکران خصوصی میکردند. اعیانبازیشان با ساندویچ کالباس گُل میکرد.
این اثر با زبان پخته و روایت استوارش که پر از خاطره بازی با لوکیشنها و محلات قدیم مشهد است، ادای دین تشکری به گوشه و کنار شهر زادگاهش است. کتاب کافه داشآقا را باید دست بگیرید و یکباره تا آخر بخوانید چون نمیتوانید حتی یک روز منتظر باشید تا دوباره در فرصتی دیگر خواندن را ادامه دهید.