کتاب سه افسانه شیرین از روزگار دیرین نوشته عفت خلیلی و در انتشارات مداد جادو به چاپ رسیده است. مهربانو دختری داشت که عاشق قصه بود و از مادر میخواست شبها موقع خواب برایش قصههای زیبا و جالب تعریف کند. مهربانو هم هر شب افسانههای قدیمی را که به یاد داشت، برای دخترش تعریف میکرد. شما هم با مهربانو همراه شوید و گوش بسپارید به سه افسانه: کدوی قلقله زن، مهمانهای ناخوانده و خاله سوسکه.
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود، غیر از خدا هیچکس نبود. پیرزنی بود که در یک روستای باصفا و خوش آب و هوا زندگی میکرد. او تنها بود. پسرش به دنبال زندگی رویایی به شهر رفته بود و دخترش را هم به یکی از روستاهای نزدیک، شوهر داده بود. پیرزن چند تا مرغ و خروس داشت که با آنها مشغول بود و از جوجه و تخممرغ آنها، زندگی خودش را تأمین میکرد. او شبهای خود را با بافتن جوراب و دستکش و شال گردن میگذراند و مردم ده هم از او خرید میکردند.