در منظومۀ فکری آیتالله بهشتی، انسان موجودی آگاه و انتخابگر شناخته میشود. این نگرش موجب دغدغهمندی بشر در دو حوزهٔ «نظر و عمل» میگردد. ازاینروست که میبینیم تلاش شهید بهشتی برای تربیت و هدایت مردم با بهدست دادنِ «نظام عقیده و عمل» گره خوردهاست. برای دستیابی به این نظام، نخستین گام داشتنِ شناخت و آگاهی است که از دیدگاه این متفکر شهید، مهمترین ابزارِ تحقق آن «عقل» و «وحی» است. ایشان معتقد است انسان بهواسطۀ عقل، به وجود خدا، پیامبر، و وحی آگاه میگردد و تا این مرحله، مهمترین منبع برای شناخت همانا عقل آدمی است.
اما پس از اثبات وجود وحی و تصدیق آن به کمک عقل، وحی بهعنوان منبعی نورانی، که مسیر هدایت و سعادت بشر را روشن میکند، محور منابع شناخت قرار میگیرد. از اینجا روشن میشود که عمدۀ آرا و اندیشههای دکتر بهشتی از اندیشههای قرآنی و در مرحلۀ بعد ــ و در مقام تفسیر وحی ــ از سنت پیامبر (ص) و اهلبیت (علیهمالسلام) برخاستهاست.
این مسئله بر افراد آشنا با اندیشههای شهید بهشتی پوشیده نیست و جایگاه قرآن در منظومۀ فکری ایشان امری مبین است. مروری بر آثار این متفکر معاصر بیانگر آن است که قرآنمحوری محورِ اساسیِ تمامیِ گفتار و نوشتار او بوده تا حدّی که موضوع رسالۀ دکتری ایشان در رشتۀ فلسفه نیز «مسائل مابعدالطبیعه در قرآن» بودهاست. این اهمیت موجب شد کتاب علوم قرآنی به مسئلۀ شناخت قرآن و دانشهای قرآنی اختصاص یابد. در همین راستا، اثر حاضر با گردآوری مجموعۀ مباحث مربوط به شناخت قرآن از لابهلای آثار این شهید عالم تنظیم و تدوین شده است. کتاب علوم قرآنی با ارائۀ بحثهایی نظیر چیستی وحی و نسبت آن با قرآن، قطعیالصدور بودن و مصونیت از تحریف قرآن، و نیز مباحثی همچون جمعآوری و تألیف قرآن درصدد است تا آرای شهید بهشتی دربارۀ قرآن و علوم قرآنی را در اختیار مخاطب قرار دهد. بهعلاوه، مبحث مهم و کاربردی «روش برداشت از قرآن» و مسائل مرتبط، نظیر مباحث ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه، نیز در این اثر گردآوری شدهاست تا نگاه آیتالله بهشتی به مسائل دلالتی قرآن نیز روشن شود.
وحی (که لغتی عربی است) به زبان ما آمده است و باز از زبانهایی که ریشۀ سامی دارند، به زبان عربی آمده است، از نظر اهل لغت و لغتشناسانِ زبان عربی عبارت است از: فهماندن مطلبی به کسی به صورت آهسته، اسرارآمیز، و پنهانی و به صورتی که مطلب به دیگران سرایت نکند و دیگران از این فهماندن مستقیماً چیزی دستگیرشان نشود و فقط آن طرف مطلب را بفهمد؛ این میشود وحی. به فهماندن مطلب به شنونده، به طرف، به صورت پنهانی، کنایهای، رمزی، به شکلی که دیگران سر درنیاورند که من به طرفم چه گفتم و چه فهماندم، وحی گفته میشود. این کار گاهی به شکل اشاره است. مثلاً یک نفر اینجاست، آدم یا با اشارۀ چشم یا با دست چیزی به او میفهماند؛ به این گفته میشود وحی. حتی در قرآن، در یک مورد، به همین معنا آمده است: <فَخَرَجَ عَلَیٰ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَاب فَأَوْحَیٰ إِلَیْهِمْ أَنْ سَبّحُوا بُکْرَةً وَعَشیًّا> . در داستان زکریا، زکریا از محرابش بیرون آمد و بدون این که حرف بزند ــ چون در حال عبادت بود، عبادتهایی داشتند که در آن سخن گفتن با دیگران را روا نمیدانستند ــ با اشاره به آنها فهماند که تسبیح خدای گویید و خدا را بامداد و شامگاه نیایش کنید. در اینجا، برای تعبیر کار زکریا که اشاره بوده، گفته شده است: <فَأَوْحَیٰ إِلَیْهِمْ>؛ وحی کرد به آنها؛ اشاره کرد به آنها، به شکل رمزی به آنها فهماند که نیایش خدا را بگویید؛ خدا را نیایش کنید بامداد و شامگاه. این اصل معنی است. بعداً این کلمه در معنی «الهام قلبی» به کار رفته است. وقتی مطلبی به صورت رمزی به دل انسان میافتد، مطلبی است که فقط خود انسان میفهمد و حالت رمز هم دارد، یعنی الهام. از الهام قلبی تعبیر به وحی شده است.