مجموعه «بیشتر از داستان» با خوانشی تازه از آثار برجستهی ادبیات، گسترهی رویارویی مخاطب با جهان داستان را وسعت میبخشد و گفتوگوی پویاتری میان ما و داستان شکل میدهد.
ارتباط با دنیای داستان و چگونگی این ارتباط نسبت مخاطب و داستان را مشخص میکند و نقش پررنگی در زندگی مخاطب دارد. فارغ از تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میان مخاطبان، داستان سر راه زندگی همۀ ما قرار میگیرد و ما را وادار به گفتگو با خود میکند. هویت ما در ارتباط با داستانهای خیالی و واقعی شکل میگیرد، تغییر میکند، فرو می ریزد و بازسازی میشود.
دنیای داستان نیز به همین اندازه وامدار مخاطب است. داستان از دل دنیای واقعی سر برمیآورد و بسته به خوانش کسی که روبهرویش نشسته، شکل و شمایلش تغییر میکند. خوانش مخاطب، میتواند شخصیتهای جهان داستان را از اهالی دنیای او کند و رخدادهای داستان را در ردیف ماجراهای زیستۀ زندگی او قرار دهد. مجموعۀ «بیشتر از داستان» تلاشی است برای ایجاد ارتباطی پربارتر بین داستان و همۀ کسانی که آن را میخوانند و در پی چیزی فراتر از ماجراهای داستان هستند.
ویژگی مجموعۀ «بیشتر از داستان» نحوۀ ارائۀ مقالههاست که با ترجمۀ معمول مقالات آکادمیک در فضای فرهنگی ایران تفاوت دارد. برای تمرکز بر یک رویکرد تخصصی نقد، آشنایی کامل با نحوۀ بهکارگیری آن در خوانش داستان و توضیح اصطلاحات نظری، فقط یک مقاله در هر کتاب ترجمه و عرضه میشود. هر یک از کتابهای این مجموعه دو بخش اصلی دارد. بدنۀ اصلی کتاب، ترجمۀ یک مقالۀ نقد معتبر است.
برای روشن شدن نکات موردنظر نویسندۀ مقاله، تکههایی از رمان مورد بحث هم به مقاله اضافه شده. بخش مقدماتی هر کتاب، توضیح مختصری دربارۀ رویکرد مقاله است و اصطلاحات نقد موجود در آن را با زبانی ساده توضیح میدهد تا کسانی که با نظریه آشنا نیستند، هم بتوانند از مقاله استفاده کنند. سعی شده است با افزودن فهرست واژگان تخصصی و تعریف ساده و فهمیدنی هر یک و خلاصهای از رمان، مباحث مقاله را برای جمع بیشتری از مخاطبان قابلاستفاده شود. اگر ترجمه یا ترجمههای موجود از رمان در ایران به دلیلی هدف ما را تأمین نکنند، بخشهای منتخب از رمان، مجدداً ترجمه شده است. بهعلاوه، کتابهای «بیشتر از داستان» گامی برای آشنا کردن مخاطب فارسیزبان با سنت مقالهخوانی حرفهای است.
کتاب فراروایت در ارباب حلقهها اولین جلد از مجموعۀ «بیشتر از داستان» است که نشر اطراف به بازار کتاب ایران عرضه کرده است.
همانطور که دیدیم، در ارباب حلقهها داستان حتی از مرز بین خواندن، شنیدن و زیستن یا همان مرز بین داستان و زندگی عبور میکند، اما هرقدر هم که خوانندهای با شخصیتی همذاتپنداری کند، باز هم شکافی پرناشدنی بین شخصیت داستان و خوانندۀ آن وجود دارد. این امر نیز در گفتوگوی روایت شناختی بین فرودو و سم آشکار است.
فرودو به نکته ای اشاره میکند که شاید از لحاظ نظری بسیار جالب باشد. «ممکن است بدانی یا حدس بزنی این چگونه قصهای است، با پایان خوش یا پایان غمانگیز اما افراد درون قصه این را نمیدانند و تو هم نمیخواهی که بدانند.» فرودو در اینجا به نظریهپردازی بدل میشود که دربارۀ ژانر اثر سخن میگوید و به این نکته اشاره می کند که انتظارات خواننده از نوع داستانی که میخواند ممکن است بر تجربۀ او تأثیر بگذارد. در اینجا خوانندۀ ارباب حلقهها درستیِ این بحث را متوجه میشود. ما تقریباً میدانیم که اوضاع بهتر خواهد شد.
این را نیز میدانیم که گالوم نقشهای در سر میپروراند که فرودو هنوز چیزی از آن نمیداند. کسانی که برای دومین یا چندمین بار رمان را میخوانند از نقشۀ گالوم خبر دارند -او میخواهد فرودو و سم را به سمت لانۀ عنکبوت غولپیکری به نام شلاب هدایت کند- و فقط ممکن است از کنایۀ موجود در داستان چهره در هم کشند. کاملاً معقول است اگر تصور کنیم برخی از بچههایی که پدرشان داستان را برایشان میخواند، همانطور که فرودو پیشبینی کرده، در این بخش از داستان بگویند «بابا، کتاب را ببند. دیگر نمیخواهیم بخوانیمش.»