کتاب آن سوگ نوشته مکرمه شوشتری و در نشر مهرستان به چاپ رسیده است. میگویند آرامش بعد از طوفان جوانه میزند. زندگی شکلی پویا و متغیر دارد و نمیشود در برابرش قرص و قائم ایستاد.
فقط توی قصههاست که آدمها تا آخر عمر یک کاری را میکنند یا نمیکنند. آدمهای زنده چارهای ندارند جز اینکه زندگی کنند و ادامه بدهند. آن سوگ روایت واقعی آدمهایی است که داغ عزیز دیدهاند و سوگوار شده؛ اما زیر آوار سوگ، خاموش نماندهاند، بلکه تلاش کردهاند سوگ را بپذیرند و با این حقیقت زندگی کنار بیایند. نویسندگان این مجموعه روایت میکنند که چگونه سایه سنگین سوگ را از سر گذراندهاند.
من و زن هر دوتایمان توی راهرو، روی نیمکتهای فلزی ورزشگاه نشسته بودیم. روبهروی هم چشمتویچشم هم. انگار مشغول دوئلی تنبهتن باشیم. آن گوشهٔ دنج باشگاه که صدای گرومب گرومب باندها بهش نمیرسید، عُزلتگاهمان شده بود.
زن با خودش چیزهایی زمزمه میکرد و من هرازگاهی سرم را بالا میآوردم و نگاهی به صورت زرد و بی رنگورویش میانداختم.