رمان «ایهام» نوشته سیدحسامالدین رایگانی است که در انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است.
رمان «ایهام»، قصه دو دانشجوی معماری و ادبیات است که به سبب همایشی ادبی، همکار میشوند. مجتبی که دانشجوی ادبیات است مسؤولیت برگزاری این مراسم را بهعهده دارد. او که در خیال با صائب و حافظ و فاضل همکلام است، دل در گروی محبت دخترکی معمار دارد و کار طراحی صحنه همایش را به او سپرده است. «ایهام» فضایی امروزی و مدرن دارد و در بستر زندگی واقعی و دنیای مجازی رخ میدهد. قهرمان داستان با شخصیت مذهبی پررنگی که دارد، نه در پی هوسبازی است و نه به دنبال رقم زدن ماجرایی عاشقانه همچون لیلی و مجنون. او که نمیداند عشقش یکطرفه است یا دو طرفه، آن را پنهان کرده است و سعی دارد غیرمستقیم از آنچه در دل دختر میگذرد باخبر شود. نویسنده در این اتفاقات بر ایهام و ابهام ماجرا میافزاید و داستانی جذاب را خلق کرده است.
می دانی! قبل از تو هر چیزی معنای خودش را داشت. بعد از تو همه چیز معنای تو را به خودش گرفت! حالا هرچیزی بهانهای است برای اینکه یاد تو را در دل من زنده کند. گل، ماه، رود، سرو... هر چیزی و هر مفهومی که شاعران از آنها وام میگیرند... ردپای تو در همۀ این مفاهیم دیده میشود...من هیچوقت آدم عجیبی نبودهام. الان هم نیستم؛ اما لابد وقتی تو میگویی، هستم! یعنی گاهی میفهمم که عجیب شدهام! اما عجیب به تعبیر تو. من اسمی برایش نمیگذارم، چون توصیفپذیر نیست. یعنی میدانی؛ احساس میکنم تفاوت منِ عادی با منِ عجیب (به تعبیر تو) همین توصیفناپذیرهاست! اسم بهتری برایش نیست؟! باید باشد... مثلاً ناگفتهها، بله این بهتر است. منِ عجیب، پر از ناگفته است نسبت به منِ عادی...