کتاب چرا حال انسان امروزی خوب نیست نوشته مایکل روث و ترجمه فریبا مقدم است که در انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی به چاپ رسیده است. این کتاب، درباره ترمیم شأن و وقار ما به عنوان انسان و بازگرداندن زندگی خود به مرتبه کمالی است که حق ذاتی ما می باشد.
در کتاب چرا حال انسان امروزی خوب نیست میخواهیم خوانندگان را متقاعد کنیم که اشتباهی در کار است و ما بسیار پایین تر از مرتبهای که برای انسان بودن منظور شده است زندگی میکنیم؛ درعین حال بدانیم با اینکه مشکل بسیار جدّی است، اما قابل اصلاح میباشد. اگر تشبیهی پزشکی به کار بگیریم، میتوان گفت بخش های اول و دوم کتاب، مانند تشخیص بیماری هستند. آنها به ما میگویند که اشتباه در چیست و چرا اوضاع و امور اینگونه هستند. دانش، قدرت است.
از این رو اگر چگونگی و چرایی اشتباه را ندانیم و نشناسیم، نمیتوانیم کاری برای رفع اشتباه انجام دهیم. جای شکر است که ما در این بخش چندان ناآگاه نیستیم. همانگونه که گفته شد مضمون کتاب چرا حال انسان امروزی خوب نیست، امید است.
عرصه زندگی مانند بسیاری از سفرها، نقطه آغاز و پایانی دارد. در عرصه زندگی جایی را ترک میکنیم، به سوی مکانی جدید پیش میرویم و وارد آن میشویم. عرصه زندگی بیرون آمدن از ظلمت (سایه) و ورود به نور است؛ از ناخودآگاه به خودآگاهی. در فرایند درمان اغلب این موضوع را با اشاره به یک کوه یخ توضیح می دهم. فقط ده درصد از یک کوه یخ که بالای سطح آب است، نمایان می شود، درحالی که نود درصد آن زیر سطح آب است. این مثل موضوع ناخودآگاه خودآگاه است.
تحقیقات نشان میدهد که خودآگاه فقط دوازده درصد از ذهن را اشغال میکند. بیشتر مردم بخش عمده عمر خود را ناخودآگاه زندگی میکنند تا خودآگاه. چالش زندگی، تلاش و فعالیت به سوی افزایش درصد زندگی آگاهانه است.نقطه شروع عرصه زندگی، عزیمت از ظلمت و شیوه سایهدار زندگی است که از آن بیرون میآید و دور میشود. این آغاز سفر به سوی کمال روحی و روانی است.