کتاب نایریکا (جلد دوم)؛ شاهدخت گمشدهی توران به قلم زهرا دهقان (آروشا)، داستانی است عاشقانه که در دل تاریخ و در فضای ایران هزارهی نخست پیش از زایش مسیح بازگو میشود.
این کتاب، روایتیست از تاریخ شکوهمند سرزمینمان و عاشقانهایست میان کشمکشهای ایران و توران. زمان رخدادهای داستان، هزارهی نخست پیش از میلاد مسیح و مکان آن در ایران و توران است. این کتاب توسط انتشارات یمام منتشر شده است.
محور اصلی داستان دختری به نام نایریکاست که پدرش، مهراد، شاهزادهی توران است و پس از ازدواج با دختری ایرانی، تاج و تخت را رها میکند و به ایران میگریزد. مهراد، استاد جانشین پادشاه ایران، داریوش، میشود اما پنج سال بعد به جرم کشتن شاهبانو، خیانت و تلاش برای کشتن شاه ایران به دار آویخته میشود.
همسرش نیز در آتشسوزی میمیرد و اکنون نایریکا باید راهی برای زندهماندن و گرفتن انتقام پدر و مادرش بیابد. به توران میرود، اما به خاطر مادر ایرانیاش، پدربزرگش او را نمیپذیرد. به ناچار به ایران بازمیگردد و ...
تالار اصلی دادگاه از همیشه خلوتتر بود. در جایگاه متهمان، مدیا و خانوادهاش نشسته بودند و در جایگاه گواهان فرهاد و نایریکا. شاهنشاه و دادگران هنوز به تالار نیامده بودند و تنها چند نگهبان در گوشههای تالار به چشم میخورد. مدیا حتی لحظهای چشم از دختر مهرداد برنمیداشت و هیچ کوششی برای پنهان کردن پوزخندش نمیکرد.
داریوش پیشتر به نایریکا گفته بود که برگ برندهای در دست دارد و مدیا نمیتواند خودش را بیگناه نشان دهد اما دل دختر جوان آرام نمیگرفت. نگاه شاهبانو چنان استوار بود که لرزه بر اندام نایریکا میانداخت.
«بانو! نگران نباشید. خواهرم نمیتواند کاری بکند.»
خشمگینانه به فرهاد نگریست و با لحن کنایهآمیزی گفت:« خواهان دلداری شما نیستم استاد... فرمانده... فرهاد؛ پسر آذرخش.»
مرد جوان نگاهی به دستان لرزان دخترک کرد و گفت:«اگر هنگامی که در جایگاه میایستید خواهرم بتواند لرزش دستهایتان را ببیند، شما بازندهی دادگاه خواهید بود.»
«راهنماییتان را هم نمیخواهم.»
« مدیا بازیگر خوبیست بانو. اگر نب...»
صدای نگهبان در تالار پیچید و سخن و فرهاد را نیمهکاره گذاشت.
نظر دیگران //= $contentName ?>
خواهش میکنم این کتاب را رایگان کنید ولی خیلی کتاب خوبیه...