کتاب درخت بلوط بزرگی در دانهی بلوط کوچک نوشته مکس لوکادو و به ترجمه اعظمسادات ملک میباشد. ناشر کتاب انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. داستان درخت بلوط بزرگی در دانۀ بلوط کوچک، دربارۀ دانۀ بلوطی است که جداشدن از مادر را دوست ندارد. او ترجیح میدهد همیشه کنار مادرش باشد؛ اما مادر که درخت بلوط است به دانۀ بلوط میگوید روزی میرسد که او هم مانند بچههای دیگر باید جدا شود. این کتاب ماجراجوییهای یک بلوط در مسیر تبدیلشدن به یک درخت را روایت میکند.
دانۀ بلوط کوچک اینطرف و آن طرف را نگاه کرد. دوروبرش پر بود از تپههای سبز و بوتههای بابونه. بالای سرش هم ابرهای سفید در آسمان آبی اینطرف و آن طرف میرفتند. بلوط کوچک به مادرش گفت: دنیا چقدر بزرگ است. چقدر خوشحالم که اینجا کنار تو هستم. مادرش که یک درخت بلوط زیبا بود گفت: من هم خوشحالم، لوط کوچکم. خیلی خوب است کنار من هستی؛ اما وقتش که برسد باید از من جدا شوی.
خودت را آماده کن. وای مادر! من میترسم. مادر با شاخههای محکمش، دانۀ بلوط کوچک را بغل کرد و گفت: درون تو درخت بلوط بزرگی وجود دارد. همان باش که خدا میخواهد. حتی فکرکردن به جداشدن و افتادن از شاخههای مادر برای بلوط کوچک ترسناک بود؛ برای همین سعی کرد دربارهاش فکر نکند؛ ولی ته دلش میدانست که یک روز این اتفاق میافتد.