کتاب دخت حافظ سروده اکرم احمدوند است که توسط انتشارات متخصصان منتشر شده است. مقدمه کتاب را از زبان اکرم احمدوند سراینده این کتاب می خوانیم:
گفته بودم! آری در مقدمهیِ نخستین کتاب غزلیاتم که در سالِ ۱۳۹۲ به نامِ «حافظانه ها» منتشر شد؛ از «ندایِ فراق» و نوعِ اشعارم در چاپِ کتاب بعد گفته بودم؛
امّا شعر است و خود میگوید چه باید کرد و چه باید گفت: این بار هم در اشعارِ «شاعرِ دیوانه» لااقل برایِ خودم روشن شد که قدرتِ شعر در بی اختیاریِ شاعر و ساری شدنِ او در جریانی ست که منتج به ظهورِ غزل یا رباعی و یا... می گردد و پس از فراغت و به خود آمدن؛ نقش نوزادهیِ خود را بر لوح می بیند، درک می کند و بیدار می شود و نشاطِ درونی می جوشد! آرزو دارم غزلیاتِ «شاعرِ دیوانه» بر دل ها نشیند...
جانا! ز انتظارِ تو مُردم، دگر بیا!
باز آ کز انتظارِ تواَم خون جگر، بیا!
آخر شب فراقِ تو آخر نمی شود؟
یلدای هجر کیِ شود آخر سحر؟ بیا!
تلخ است کامِ جانِ من از زهرِ انتظار
هر دم ز هجر کامِ دلم تلخ تر، بیا!
از طعنِ دشمنان شده صد چاک سینه ام
از ریشخند خلق شکستم کمر، بیا!
آه ای نهان ز دیده کجا جویمت نشان؟
ای آشکار در دلِ بیدادگر، بیا!
دارم یقین که نیست مکانی که نیستی
نزدیک تر ز اشک به چشمانِ تَر، بیا!
از صورتت نقاب برافکن، خدای را!
ای گشته از فراقِ تو خاکم به سر، بیا!
ما را لقب ز عشق تو دیوانه داده اند
ای در ربوده عشق تو عقلم ز سر، بیا!
«ساقی»! ز انتظارِ تو مُردم دگر درآ!
ای از وجود تو شده شیرین شکر، بیا؟