کتاب دیوان عاشق نوشته سعید عباسنژاد منتشر شده در نشر متخصصان است. این کتاب مجموعهای از اشعار معاصر است که به سبک سنتی سروده شدهاند. این اثر شامل غزلهایی با مضمون عشق، فراق، امید، و تأملات شاعرانه است که با زبان زیبا و بیان هنرمندانه، احساسات عمیق انسانی را به تصویر میکشد. شاعر با تخلص «عاشق» از دلنوشتههای خود که در لحظات الهامبخش زندگی خلق شدهاند، داستانهای عاشقانهای را روایت میکند که همواره حول محور عشق و جدایی در گردشاند. این دیوان شامل اشعاری است که لحظات ناب انسانی، زیباییها و گاه جای خالی آنها را به شکلی لطیف و هنری بیان میکند. از غزلهای شورانگیزی که دلدار را توصیف میکند تا شعرهایی که از درد و فراق سخن میگویند، مخاطب در سفری شاعرانه به عمق احساسات انسانی هدایت میشود. دیوان عاشق با نگاهی نو به مفاهیم کهن، فضایی را برای تأمل و احساس فراهم میکند و میتواند مخاطبانی از طیفهای گوناگون علاقهمند به شعر فارسی را به خود جذب کند. این کتاب انتخابی مناسب برای علاقهمندان به اشعار عاشقانه با چاشنی فلسفه زندگی است.
کتاب دربرگیرنده غزلهایی است که هرکدام روایتگر داستانی متفاوت از شور عاشقی، تلخی جدایی، و گاه ناامیدی از وصال هستند. زبان شاعر روان و درعینحال غنی است و با بهرهگیری از استعارهها و تشبیهات نو، مخاطب را درگیر عمق معنا میکند. اشعاری مانند «یارما دل میستاند رخ به جولان میکشاند» یا «شربتی خواهم که نوشم تا سحر خوابم کند» از نمونههایی هستند که حس و حال خواننده را با خلوص و بیپردهگی به دنیای عاشقانه شاعر وارد میکنند. این کتاب نهتنها به بیان احساسات شخصی شاعر میپردازد، بلکه بهنوعی بازتابدهنده تجربههای مشترک انسانی از عشق و جستوجوی زیبایی است. دیوان عاشق به علاقهمندان ادبیات فارسی، خصوصاً شعر معاصر با روحیهای سنتی، توصیه میشود و میتواند برای ساعتها آنها را در دنیای دلنشین و رؤیایی خود غرق کند.
شربتی خواهم که نوشم تا سحر خوابم کند
تا نسیم صبح غافل باز بیدارم کند
بیگمان بر خود نبالد آنکه در رفتار خویش
دیدهام گریان ببیند، خانه بر دوشم کند
بلبل نیکومرام خوشدل آهوپرست
چشم ما دیدهست و خواهد تا که گلزارم کند
خرمن عشقش زنم آتش به پندارم، ولی
آن سیاوش کی بسوزد شرم بر رویم کند
دیگری گفتا که مهجورش بدار از کوی خود
بر دلش فالی زند از دور پیدایم کند
ترسم آن روزی رسد تا چرخ گردون حاصلی
بهر دنیایم نخواهد تا ابد خارم کند
سر پنهان ضمیرم را هویدا کن صنم
تا کجا عاشق بدینسان مست و رسوایم کند