کتاب عاشقانهها (دفتر اول)، اثر پژمان عرب، عاشقانههایی از شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس میخوانید. عاشقانههای ساده، اما زلال از جانهای سرشار و سرمست از عشق و محبت به همسرانشان، کلمات و جملاتی پرشکوه و پرطراوت، دلنشین، عزتمندانه و هستیبخش که راه و رسم زندگی را با همین اندک نوشتنها به ودیعه گذاشتهاند.
این پرستوهای مهاجر در اندک مجالی که داشتند عاشقانههایی نگاشتند ولی کیست که نداند هزاران هزار جمله عاشقانه در سینهها ماند تا در وعدهگاه الهی برزبان اید.
کتاب عاشقانهها (دفتر اول) ماحصل خوانش هزاران وصیتنامه و نامه شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. به طورِ دقیقتر، قریب به دهها برابر حجم این کتاب، وصیتنامه شهدا مطالعه شد تا چنین مجموعهای فراهم آمد.
نیمه شب، هنگامی که درخشندگی ستارگان به حد اعلاء میرسد؛ آن هنگام که مهتاب در نهایت زیبایی و دلدادگی میدرخشد؛ از صحراهای سوزان افسریۀ تهران به معبودگاه نور چشم عزیزم سلام دارم.
این نامه را در شبی برایت مینویسم که غروبش به طور وحشتناکی غمانگیز است و آهنگ تپش قلب محزونم، غم تو در غروب در حال سکوت، بر همه جای دلم حُکمفرماست و در این چهاردیواری خود نشسته به یاد تو مینویسم، احساس میکنم تپشهای قلبم با یاد تو بیشتر میشود. احساس میکنم تمام وجودم به یاد توست. چقدر خوب بود انسان میتوانست دوست نداشته باشد، چقدر خوب بود که انسان زیباییهای طبیعت را میدید و به یاد دوستی نمیافتاد و فقط از خود آنها لذت میبرد؛ یعنی مهتاب را میدید و چهرۀ معصومی را به خاطر نمیآورد، صدای جریان آب را از جویبارهای شفاف میشنید و آواز بهترین عزیزانش را آرزو نمیکرد.
بگذار بگویم که هیچ نیرویی قادر نخواهد بود من و تو را از همدیگر بگیرد؛ حتی سردی خزان و فرازونشیبها و سختیها، از توان دلم نخواهد کاست و خیالم همینطور مصمّم و به فرمان دلم، در دل شبهای سیاه افسریۀ تهران به سوی تو خواهد شتافت؛ به سوی تو که رنجها و دردهایت شیرین و فریادها و شادیهایت مانند ارمغانهای بهاری لذتبخش است.