مهین سمواتی در کتاب سنگ های لق روی دیوار، شش داستان با موضوعات مختلف برای رده سنی نوجوان نوشته است که از زبان پسران نوجوان روایت میشود. برخی از داستانها مانند داستان سنگ های لق دیوار، بچه درخت و روسری اسبی در روستا رخ میدهند. شخصیتهای اصلی در خانوادههای متوسط رو به پایین از لحاظ اقتصادی به دنیا آمدهاند و دغدغههایشان از جنس دغدغههای نوجوانان این قشر از جامعه است. کنشها و واکنشهای درونی و بیرونی شخصیتها در مواجهه با اتفاقات زندگی، متناسب با روحیات پسران نوجوان است.
خدا نکند بلایی که سر من آمد، سر شما هم بیاید. گیرکردن میان یک جای تنگِ بوگندو. پایم برسد بیرون حساب همه شان را می رسم. سه چارتا از این جقلی پقلی های کلاس سومی چهارمی ها بودند. همه شان هم پیچ وتاب می خوردند و تحت فشار بودند مثل خود من. اینجا هم صف را رعایت می کنند، خب یک کلاس هفتمی چقدر می تواند خودش را کوچک کند و بایستد پشت سر این ها.
تا رسیدم یک لگد خواباندم پاشنهٔ در. پسره که تو بود کشیده نکشیده بالا زد بیرون و من آمدم تو. اصلاً نمی دانم چرا درِ توالت باید از آن طرف هم قفل داشته باشد. کثافت از درودیوار بالا رفته است. بوی تند گند و نجاست بچه ها آدم را دیوانه می کند. همه شان دست به یکی کردند. اوّلش که با مشت ولگد افتادم به جان در، اینجا بودند؛ اما کُرّه بزها با خندهشان رفتند بیرون. اینجا شده یک سلول انفرادی، غرق سکوت که هرازگاهی چکیدن یک قطره آب سکوت گندش را می شکند.