کتاب در سرزمین جادو نوشته سرکار خانم الهه وطن دوست میباشد و انتشارات متخصصان آن را به چاپ رسانده است.
کتاب در سرزمین جادو، روایت دختری است به اسم النا، وقتی که از خواب بیدار میشه خودش رو در یک شهربازی متروکه میبینه شهربازی که سال ها پیش بسته شده بود و بیشتر وسیله هاش از کار افتاده بودند شهربازی که النا در اون کلی خاطره داره و وقتی کوچیک بوده زیاد به اونجا رفت و امد داشته و عاشق بازی کردن توی شهربازی بوده ولی چون کوچولو بوده نتونسته بود سوارخیلی از وسیله هاش بشه شهربازی به دلایل نامعلوم و بدون هیچ توضیحی برای همیشه بسته شد و هیچ وقت درهای اون برای بچه ها باز نشد حالا اون به دنبال راهی است تا بتونه از این شهربازی فرار کنه .
درهای شهربازی با یک قفل جادویی و بسته شده اند و فقط با یک جادوی خاص باز میشوند . النا دقیقا زمانی که فکر میکنه توی این شهربازی تنهاست و چرا اون باید اینجا باشه پسری رو میبینه که ماه هاست توی این شهربازی گیر افتاده النا دوست های جدیدی رو پیدا میکنه و بر خلاف میل درونیش باید به اونها اعتماد کنه تا از شهربازی فرار کنه ، همه کسانی که احضار شدن جادوی خاص خودشون رو دارند که شهربازی بعد از احضار کردن آنها بهشون بخشیده و به النا هم شهربازی یک جادوی خاص تقدیم کردهه حالا اونها باید با استفاده از جادوی خاصی که شهربازی به النا بخشیده تلاش کنند تا از شهربازی فرار کنند اما...چه جوری از این شهربازی فرار میکنند ؟اون جادوی خاص چیه که بتونه درهای این شهربازیو باز کنه؟ توی این راه باید با چه کسایی بجنگند و روبرویه بشوند؟ چرا شهربازی النا رو انتخاب کردهه؟ و اون رو به شهر بازی احضار کرده؟جواب تمام این سوالات زمانی مشخص میشه که اونها برای ازادی از شهربازی باید به قسمت ممنوعه شهربازی بروند ، و این سفر پر ماجرا شروع میشه .با النا در این مسیر همراه میشید مسیری پر رمز و راز و غیر قابل پیشبینی که النا قرار با چه اتفاقاتی روبه رو بشه و چه چیزی هایی رو پشت سر بذاره اما... با چاشنی عشق.... عشقی که اصلا قابل پیش بینی نیست و جوری که فکر میکنیم پیش نمیره چون با فرار کردن از شهربازی و باز شدن درهای شهربازی قرار نیست همه چیز تموم بشه شهربازی اون هارو رها نمیکنه چون با یک شیطان عاشق روبهرو خواهند شد که به این راحتی ها حاضر نیست معامله کند کتابی پر از ماجراجویی برای پیدا کردن ازادی. در این سرزمین جادویی النا با افرادی رو به رو خواهد شد که جادو دارند و انسان های معمولی نیستند و جادو های معمولی هم ندارند ودارای قدرت های خاص هستند
کتاب در سرزمین جادو کتابی در ژانر فانتزی ،رمزالود،معمایی با یک عاشقانه ی خاص که قرار است شما را وارد دنیای جادویی بکند اگر شما علاقمندان به کتاب هایی با ژانر فانتزی و معمایی و البته عاشقانه هستید که طولانی نباشد و خسته تان نکند و کمی غیر قابل پیشبینی هم باشد خواندن این کتاب میتواند پیشنهاد خوبی باشد که از این دنیا کمی فاصله بگیرید و وارد دنیایی پر از جادو های خاص که هر کدام از ما دلمان میخواهد داشته باشیم شوید.
وقتی که چشمامو باز میکنم، نور خورشید مستقیم می خوره به چشمم. دستامو بالا میارم. نگاه میکنم. پوستم قرمز شده و داره می سوزه، گلوم خشک شده. دستامو جلوی نور خورشید میگیرم. با تکون خوردن دستم نور و سایه روی صورتم جابه جا می شه.
من از کی بیهوش شدم و اینجام؟! کی منو آورده اینجا؟! من کجا بودم؟! چه جوری اومده بودم اینجا؟ چرا چیزی یادم نمیاد؟ خدایا، من کجام؟! بلند میشم. اطرافو نگاه میکنم. من تو یه شهربازی متروکه ام؛ شهربازیای که خیلی سال پیش وسیله هاش خراب شدند و بسته شد. من این شهربازی رو یادم میاد، ولی چرا از اتفاقاتی که قبل از اومدنم به اینجا افتاده، هیچی یادم نمیاد؟ چرا؟!