در سروش خردسالان مرداد 1400می خوانیم:
یک خانواده نقلی
خدا رو دوست دارم
چرا گلم پژمرده شد؟
بچه های تشنه
ماشین های قهرمان
به چپ چپ! به راست راست! ....
داشتم کسانی را که دوست دارم پیش خودم می شمردم؛ مامان، بابا، داداش کوچولو و خواهر بزرگ تر. این ها خانواده من هستند. ما با همتوی یک خانه زندگی می کنیم. مامان و بابا برایم خیلی زحمت کشیده اند تا من بزرگ شوم. حالا من هم توی کارهای خانه به مامان و بابا کمک می کنم و به آن ها احترام می گذارم مامان بزرگ و بابابزرگ هم خانواده من هستند.
من آن ها را هم خیلی دوست دارم. بعضی وقت ها مامان بزرگ و بابابزرگ با ما زندگی می کنند. آن وقت می توانیم آن ها را بیشتر ببینیم و کنارشان خیلی به ما خوش می گذرد.می گذرد. بهترین چیزی که خدا به ما داده یک خانواده خوب و مهربان است. شکرت خدا جون!