کتاب قصه دوتا لاکپشت تنها اثر مصطفی رحماندوست با تصویرگری علیرضا گلدوزیان در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است. این کتاب دوزبانه است و توسط شقایق قندهاری به انگلیسی ترجمه شده است.
روزی بود و روزگاری. غیر از خدا، یه آقا لاکپشت بود و یه خانم لاکپشت. آقا لاکپشت تنها بود؛ تنهای تنها. نه دوستی داشت، نه برادری، نه خواهری، نه همسری. آقا لاکپشت این طرف تپه زندگی میکرد. این طرفِ این طرف. خانم لاکپشت هم تنها بود. سرانجام یک روز تصمیم میگیرند به امید پیدا کردن دوستی برای خود از تپه بالا بروند و آن سوی تپه را جستوجو کنند...
خانم لاکپشت هم همان روز صبح، وقتی از خواب بیدار شد، با خودش گفت: «این هم شد زندگی؟» او هم حوصلهاش از تنهایی سر رفته بود...آقا لاکپشت سرش را پایین انداخت و از این طرف تپه، آرامآرام راه افتاد تا خودش را به بالای تپه برساند...