نویسنده قصه دکتر کرونا، حسن بشیری، با دانش روانشناسی خود در تلاش است تا کودکان و حتی بزرگسالان را آموزش دهد و نقش انسان در آسیب زدن به محیط زیست را یادآوری کند، این قصه با زبانی ساده و در قالب قصه به کودکان یاد می دهد که چگونه مراقب زمین باید بود تا چیزی مانند کرونا به وجود نیاید، همچنین این قصه در راستای کاهش استرس کرونایی کودک هم طراحی شده است.
بعداز مدتی مردم دنیا از تمام کارهایی که کرده بودند پشیمان شدند؛ آن ها یک دانشمندی بنام دکتر واکسن را از طرف خودشان برای مذاکره با ویروس کرونا یا همان دکتر کرونا فرستادند تا شاید دیگر از زمین برود و اجازه دهد که همه از خانه هایشان بیرون بیایند. چون بچه ها دلشان بازی می خواست، دلشان برای مدرسه، کتابها، معلمان و دوستانشان تنگ شده بود. دکتر کرونا لباس ویروسی اش را در آورد و گفت: من مشکلی ندارم اما آدم ها اگر شرایط من را قبول کنند من برای همیشه می روم.