کتاب کوچه جابری نوشته حوریه صادق که در نشر متخصصان به چاپ رسیده است؛ سرگذشت واقعی دختریست که در روزگاری نه چندان دور در این کوچه بدنیا آمده، ۱۵ سال در این کوچه زیسته و تجارب تلخ و شیرینی را پشت سر گذاشته، از ربوده شدن و آزار جنسی در ۶ سالگی تا تحقیرها، فشارها و خاطرات خوش کودکی که در کنار خانواده تجربه کرده است...
من در آن اتاق توسط مردی حیوانصفت وحشی، ترسناکترین و بدترین خاطرات کل زندگیم را تجربه کردم. به شدت ترسیده و آزرده بودم، تنها و بیسرپناه و نمیدانستم باید چطور خودم را از دست او برهانم. اصلاً او از جان یک بچه ششساله چه میخواست؟ پدرم کجا بود؟... من آقاجانم را میخواستم، من امنیت آغوش گرم مادر و پدرم را میخواستم و پریشان و آزرده بودم. دلم امنیت خانواده را میخواست و خیلی ترسیده بودم.
بسیار آسیبدیده بودم و قلب و روحم مچاله شده بود. تجربه تلخ آن لحظه و آن زمان و آن مسافرخانه هرگز و هرگز از خاطرم بیرون نرفت. زجر، غم و ناامیدی آن روز را با تمام سلولهای بدنم احساس کردم.