در کتاب درک یک پایان، چهار نوجوان شخصیتهای اصلی این رمان هستند که آغاز داستان نیز روایت شیطنتها و دلمشغولیهای آنهاست. این گروه دوستی آنقدر خود را متفاوت از دیگران میبینند که برای حفظ تمایز خود، ساعتهای مچیشان را برعکس روی دست میبندند. شاید پرداخت به همین ظرایف و جزئیات است که از جولین بارنز نویسندهای منحصربهفرد و از این کتاب، کتابی خاص میسازد.
درواقع، کتاب درک یک پایان روایتگر مرور خاطرات است. یکی از افراد این گروه، تونی وبستر، بعد از چهلسال بهمرور خاطرات و اتفاقات آن دوران میپردازد. مخاطب یا خواننده کتاب نیز همانند یک تماشاگر که انگار مقابل پرده سینما نشسته است، گویی در حال ورقزدن دفتر خاطرات و تماشای این یادآوری شخصی است.
این رمان روایتگر زندگی تونی از زبان خودش است. او که حالا پیرمردی است که از همسرش جدا شده، برای درک زندگی و تمام آنچیزی که پشت سر گذاشته است، به گذشتهاش سرک میکشد تا نقطهعطفی در آن بیابد. بخش اول رمان مربوط به دهه شصت میلادی و مرور خاطرات شخصیت اصلی است که در قرن بیستم بهسر میبرد. او به تحلیل و واکاوی آدمهایی میپردازد که با آنها روزگار گذرانده است. بخش دوم کتاب نیز حکایت عشق تونی به ورونیکاست. مفاهیمی چون اهمیت زمان، عشق، گذشته حسد، پشیمانی، حسرت و... همگی از مضامین است که مورد توجه نویسنده بوده و به آن پرداخته است.
• من سخت معتقدم که همه ما بهنحوی آسیب میبینیم. چهطور ممکن است نبینیم؛ مگر اینکه دنیایی از پدران و مادران، خواهران و برادران، همسایگان و دوستانِ بیعیبونقص داشته باشیم. و بعد میرسیم به مسئلهای که اساس کار است، یعنی واکنش ما در برابر آسیب: آن را اعتراف میکنیم یا پیش خود نگه میداریم، و این در رفتار ما با دیگران چقدر اثر میگذارد؟ بعضیها آسیب را اعتراف میکنند، و سعی میکنند آن را تخفیف دهند، بعضی زندگیشان را وقف یاری به آسیبدیدگان دیگر میکنند؛ و سرانجام هستند کسانی که تمام توانشان را در این راه خرج میکنند که، به هر قیمت شده، دیگر آسیب نبینند. و اینها افراد بیرحمی میشوند که باید مراقبشان بود.
• چقدر پیش میآید که داستان زندگی خود را تعریف کنیم؟ چقدر آن را اصلاح میکنیم و تغییر میدهیم؟ زیرکانه برشهایی از آن را نمایش میدهیم و بخشهای دیگری از آن را تزئین میکنیم؟ و با گذشت زمان تعداد کسانی که از گذشته همراه ما باقی ماندهاند، کمتر و کمتر میشود و دیگر کسی نیست که به ما یادآوری کند آنچه به عنوان داستان زندگی خود میگوییم بیشتر داستانمان است تا زندگیمان.