کتاب «فصل فیروزه»، رمانی مذهبی از محبوبه زارع است که از سوی انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است.
«فصل فیروزه»، داستانی عاشقانه با محوریت حضرت معصومه (علیهاالسلام) است، سیندخت، دختری زرتشتی اهل یزد است؛ پدری تاجر دارد که با او و کاروان تجاریاش به نقاط مختلف خلافت عباسی در سیروسفر هستند. ثمره این سیروسفر، آشنایی او با کیارش است. پسری زرتشتی اهل نیشابور که فیروزهتراشی است ماهر. سیندخت که درگیر عشقی آتشین شده است با رفتن ناگهانی کیارش رنگی دیگر میگیرد. ماجرای او وقتی پیچیدهتر میشود که کاروان تجاری پدرش در میانه صحرای مرکزی ایران، دستخوش حمله راهزنان میشود و پدرش کشته میشود. همراهی او با کاروانی که سمت مرو در حرکت است، عمقی دیگر پیدا میکند.
سیندخت حریر روی صورتش را کنار زد و با ابروان در هم گرهشده، به مرد چشم دوخت: برای سمندم هم کجاوهای داری؟ اگر او را هم در کجاوهای جای دهی، همچون زنان دیگر زیر سایهبان خواهم رفت. هرچند این یک قافلهٔ خانوادگی است و من را شوقی برای ورود به حریم دیگران نیست. مرد شگفتزده از او دور شد. از خیرهسری دختر در همین یکی دو روز همسفری، چیزهایی شنیده بود، اما اینک به چشم خود میدید که او بهراستی مردی است مقاوم در هیئت یک دختر ماهرو! شنیده بود که این دختر عجم که قبیلهٔ مولاخلیل به اسم شاهزاده میشناسندش، بازماندهٔ کاروان شبیخونزدهای است. زخمهای بازویش همچنان روی پیراهن حریر، با پارچهای کتانی بسته شده بود و مرد به چشم خود میدید که با این وجود، دختر چگونه مردانه اسب میراند و گاه تیری در چله کمان نهاده و دل به شکاری میسپارد.»