یافتن موضوع مناسب و اصیل، بیشترین دغدغۀ یک نویسندۀ کمالطلب است؛ کاری که نویسندگان داستانهای کتاب« دختر جمعهها» توانستند به خوبی با الهام از آیات کتاب آسمانی اسلام به آن نائل شوند.
«دختر جمعهها» مجموعه ای از داستانهای کوتاه است که به مضامین اجتماعی پرداخته و درونمایۀ خود را از قرآن وام گرفته است. در این کتاب به موضوعاتی پرداخته شده که در این روزگار برای بشر رنگ فراموشی به خود گرفته است؛ موضوعاتی چون: مهربانی، امید، کمک به دیگران، حیا، نجابت و… .«دختر جمعه ها» گاهی راوی کسی است که دست نیاز پیش همه دراز کرده، ولی حواسش به غنیترین سلطان سرزمینش نبوده، یا ما را همگام میکند با او که هیچوقت رنگ کلانتری را ندیده، اما حالا باید به خاطر یک دروغ دو سال در زندان بماند. کتاب ما را با حقایق و جریانات عادی زندگی آشنا میکند که خیلی اوقات بیخیال از کنارشان گذشتهایم و حواسمان نبوده که این شاید خود زندگی ما باشد. کتاب ما را به سمت قضاوت یک داستان و سپس به سمت داوری رفتار خودمان سوق میدهد. کتاب به ما میگوید شاید قهرمان یکی از این داستانها ما هستیم یا میتوانیم باشیم. «دختر جمعهها» تلاش میکند با تصویری واضح و روشن از جامعه ما مسیری تازهتر نشانمان دهد.
سرور خانم آنطور که خودش میگفت از نسل شاهان قاجار بود و توی خانهای پانصد متری در شمال تهران زندگی میکرد که زمانی جزء املاک شاهی بوده و ارث رسیده به او.
دختر و پسر بزرگش خارج از ایران بودند و بعد از مرگ شوهرش تنها زندگی میکرد. یعنی آن طور که ما اهالی محل فهمیدیم، پسر و عروس کوچکش از اصفهان سه ماه آمدند پیشش تا کمک حالش باشند اما طاقت نیاوردند و برگشتند شهر خودشان. زندگی با سرور خانم کار راحتی نبود. حتی ما اهالی محل هم دقیقاً نمیدانستیم باید چطور باهاش رفت و آمد کنیم. مثلاً کسی اجازه نداشت او را به اسم کوچکش صدا کند و بگوید «سرور» یا حتی «سرور خانم». حتماً باید او را صدا میزدیم «خانم». درست مثل رعیتهای قدیم…