کتاب مسیح باز مصلوب، نقد مسیحیت و به طور کلی نقد دین و سیاست است و هر دو را لازم و ملزوم یکدیگر میداند. در جامعهای که داستان در آن پیش میرود، دین به ابزاری تبدیل میشود که ماهیت خودش را هم نقض میکند. پیشوای دینی به وضوح، نقضکننده معیارها و اصول دین میشود و مردم هرگز این را نمیدانند، چون ساز و کار قدرت، فضای غالبی را به وجود آورده است که اگر کسی به پا خیزد تا از معیارهای اصلی یا همان دین دفاع کند، بلافاصله از سوی دستگاه دینی تکفیر میشود.
داستان کتاب مسیح باز مصلوب، مربوط به تلاش یک جامعهی روستایی برای برگزاری یک تعزیهی هیجانانگیز در رابطه با سرگذشت عیسی مسیح است که جریان آن در یکی از روستاهای یونان و تحت حکومت عثمانی اتفاق میافتد. برای اجرای این نمایش، بزرگان روستا باید بازیگران را از بین روستاییان انتخاب کنند. «مانولیوس» چوپان که شخصیت اصلی داستان است، برای ایفای نقش «مسیح» انتخاب میشود و به «یاناکوس» ساده و مهربان که بازرگان است و از طریق سفر به روستاهای دیگر، اجناس خود را میفروشد، نقش یکی از حواریون حضرت عیسی را میدهند. «میشل» که فرزند رئیس دهکده است نیز در نقش یکی از حواریون عیسی مسیح و بنا بر تصمیمات، «کستاندیس» صاحب کافهی روستا در نقش سومین نفر از حواریون حضرت مسیح انتخاب میشود. در ادامه «پانایوتیس» که مردی خودشیفته و انتقامجو است، نقش یهودا و «کاترینا» ی بیوه نیز نقش مریم را تقبل میکنند؛ کاترینا به طور کلی فردی غیرقابل اعتماد است، اما در نهایت در کمال سخاوتمندی، زندگیاش را برای آنچه که به آن اعتقاد دارد میدهد. شخصیتهای دیگری نیز انتخاب شده و قرار است که در نقشهای دیگر به نمایش بپردازند.
همهی شخصیتهای منتخب یک سال فرصت دارند تا خود را آماده برای شرکت در مراسم موعود و یا همان تعزیه کنند. نکتهی جالب این کتاب آنجاست که تمامی این افراد ناخواسته در یک مسیر معنوی قرار میگیرند و هویت آنها همسو با نقشی که باید آن را اجرا کنند، متحول میشود؛ مانولیوس به صفات حضرت مسیح دست مییابد و پانایوتیس در نقش یهودا فرو میرود. سه حواری بزرگ عیسی نیز با توجه به شباهتی که با شخصیتهای اصلی دارند، انتخاب شدهاند و هریک با توجه به خصلتهایی که دارند به سرنوشت مشابهی دچار میشوند.
نویسنده در این کتاب به طور شفاف تقابلها را نشان میدهد و همواره صفات رذیل و ناپسند، ظلم به مظلوم، زیادهخواهیها و کینهتوزیها در مقابل صلح و دوستی و در نهایت آزادی قرار میگیرند. نقطهی عطف داستان، همسو شدن شخصیتهای انتخاب شده برای نمایش با کاراکترهای اصلی است که در نهایت آنها به واقعیت تبدیل میشوند و بدون اینکه حتی خودشان متوجه شوند با اعمالشان صحنههای دوران حضرت مسیح را زنده میکنند. البرت شوایتزر (فیلسوف و عالم الهیات آلمانی) بعد از خواندن این کتاب اعلام کرد که: «در همهی عمرم کتابی چنین تکاندهنده مطالعه نکرده بودم.
ای ریشسفیدان، ای برادران، امروز روز باشکوهی است. خدا ما را میبیند و سخنان ما را میشنود و هرچه ما در اینجا بگوییم او در دفاتر خود ضبط خواهد کرد، بنابراین مواظب حرفهای خود باشید! امروز روز رستاخیر مسیح است ولی او در وجود ما و در خون و گوشت ما هنوز مصلوب است. پس ای برادران، بیایید تا او را در خود نیز زنده کنیم!
نیکوس کازانتزاکیس در 18 فوریه 1883 در جزیره کرت متولد شد. او یک نویسندهی یونانی بود که بعدها به عنوان غول ادبیات یونان مدرن شناخته شد. نیکوس در شرایط نامناسبی بزرگ شد؛ شرایطی که مردم علیه حکومت عثمانی در کرت شورش میکردند اما با این حال او توانست به تحصیلاتش ادامه دهد و از سال 1902 تا 1906 در دانشگاه آتن حقوق بخواند. او در سال 1907 برای مطالعه فلسفه به سوربن رفت و در آنجا تحت تاثیر «هنری برگسن» قرار گرفت. پس از بازگشت به یونان، او شروع به ترجمهی آثار فلسفه کرد و در سال 1914 توانست آنجلوس سیکلیانوس (شاعر، نویسنده و نمایشنامهنویس اهل یونان) را ملاقات کند؛ آن دو در کنار یکدیگر فرهنگ مسیحی ارتدوکس مسیحی را گسترش دادند و تحت تاثیر ناسیونالیسم سیکلیانوس قرار گرفتند.
به طور کلی کازانتزاکیس از دهه 1910 تا 1930 به سراسر یونان، اروپا، شمال آفریقا و چند کشور آسیایی سفر کرد. کشورهایی که او از آنها بازدید کرد عبارتند از: آلمان، ایتالیا، فرانسه، هلند، رومانی، مصر، روسیه، ژاپن و چین. این سفرها او را در ارتباط با فلسفهها، ایدئولوژیها، شیوههای زندگی و مردم تحت تاثیر قرار داد، بهطوری که آثار آنها در شخصیت وی و نوشتههایش کاملا مشهود است. داستانهای او جنبههای مختلف فرهنگ یونانی پس از جنگ جهانی دوم مانند: مذهب، ناسیونالیسم، باورهای سیاسی، جنگهای داخلی یونان، نقشهای جنسیتی، مهاجرت و شیوهها و باورهای کلی فرهنگی و ... را در برمیگیرند.
نیکوس کازانتزاکیس در سال 1911 با «گالاته الکسیو» ازدواج کرد و در سال 1926 از او جدا شد. او هرگز یک کمونیست متعهد نشد، اما از اتحاد جماهیر شوروی دیدن کرد. به تدریج، اعتقادات پیشین ناسیونالیستیاش جایگزین یک ایدئولوژی جهانی شد و به عنوان روزنامهنگار در سال 1926 مصاحبههایی از «میگوئل پریمو ده ریورا» و دیکتاتور ایتالیایی «بنیتو موسولینی» گرفت. نیکوس برای 9 سال نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات بود که در نهایت توانست در سال 1956 از طرف کانون نویسندگان یونانی این جایزه را دریافت کند. در همان سال در تاریخ 28 ژوئن در وین نیز توانست جایزه بینالمللی صلح را نیز دریافت کند. جالب است بدانید در سال 1957 او با یک رای کمتر نسبت به «آلبر کامو» این جایزه را از دست داد.
رمانهای کازانتزاکیس شامل زوربای یونانی (منتشر شده در سال 1946)، مسیح بازمصلوب (1948)، آزادی یا مرگ (1950) و آخرین وسوسهی مسیح (1955) میشود. او همچنین کتابهایی در زمینه نمایش، سفرنامه، خاطرات و مقالات فلسفی دارد. شهرت نیکوس در جهان انگلیسیزبان به دلیل اقتباسهای سینمایی از زوربای یونانی و آخرین وسوسهی مسیح است. او همچنین تعدادی از آثار قابل توجه جهان را به یونان مدرن ترجمه کرد، مانند «کمدی الهی»، «چنین گفت زرتشت» و «الیاد». کازانتزاکیس سرانجام در 26 اکتبر 1957 براثر ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. در مراسم خاکسپاری او بیش از 50 هزار نفر در زادگاهش گرد هم آمدند. بر روی سنگ قبر او چنین نوشته شده است: «من آرزویی ندارم، من هیچوقت نگران نیستم. من آزادم»