نظر شما چیست؟

معرفی کتاب پایتخت خوک ها

کتاب پایتخت خوک‌ها به قلم روبرت مناسه، داستان روابط پیچیده سیاسی و اجتماعی مرموزی است که دلایل بسیاری از رویکردها و سیاست‌های اروپا را فاش می‌کند. این داستان جذاب که از زبان آلمانی به بیش از 20 زبان ترجمه شده است، در سال 2017 توانست جایزه ادبی آلمان را به خود اختصاص دهد.

رمان جدید روبرت مناسه (Robert Menasse) یک داستان مدرن آلمانی است که به شیوه‌ی جریان سیال ذهن نگاشته شده. او در رمان پایتخت خوک‌ها (The Capital) علاوه بر روایت داستان شخصیت‌ها، ویژگی‌های فرهنگی‌اجتماعی جوامع اروپایی را به خوبی به تصویر می‌کشد و به مسائل روز اروپا می‌پردازد. کتاب پایتخت خوک‌ها از سیاست‌های غرض‌ورزانه و فساد گسترده در دستگاه‌های اروپا، به‌خصوص اتحادیه‌ی اروپا پرده برمی‌دارد. مناسه با زیرکی به وجود جریانات مشکوک اسلام‌ستیز در اروپا اشاره کرده و آن‌ها را به باد انتقاد می‌گیرد.

شما گاه با خواندن این کتاب مصداق بارز «غرب وحشی» برایتان تداعی می‌شود. رمان پایتخت خوک‌ها، باور شیفتگان و دلدادگان به اروپا و ادعاهای پوشالی‌اش را به چالش می‌کشاند. خواندن این اثر که مورد تحسین و توجه منتقدین نیز قرار گرفته است، بی‌شک به شناخت واقعی اروپا و سیاست‌های مغرضانه‌اش زیر ژست و لبخند انسان‌دوستی و عوام‌فریبی کمک می‌کند و دلیل اصرارورزی اروپا به وجود وقایع موهوم تاریخی را برملا می‌سازد. با خواندن رمان پایتخت خوک‌ها، به دلایل عنادورزی غرب نسبت به میهن عزیزمان پی خواهید برد.

گزیده کتاب پایتخت خوک ها

در راه ایستگاه قطار تا مرکز کمیساریای اصلی در خیابان «مارش او شاربن»، امیل برونفاوت بارها و بارها می‌ایستاد. به اطراف نگاه می‌کرد. نگاهش را به نمای ساختمان‌ها و ویترین مغازه‌ها معطوف می‌داشت و مردمی را نظاره می‌کرد که با اهداف یا مأموریت‌هایشان شهر را زنده نگاه می‌داشتند. او عاشق بروکسل در صبح‌های زود بود، هنگامی‌که شهر از خواب بیدار می‌شد. چندین‌بار نفس عمیق کشید، با انجام این کار متوجه گرفتگی‌ای درون خود شد. هنگامی‌که عرض خیابان راه‌آهن را طی می‌کرد دوباره ایستاد و این شکوه را تماشا کرد! این مکان، زیبایی راستین خود را فقط در این ساعات صبح زود به نمایش می‌گذاشت، قبل از این‌که خیل عظیم جهانگردان به آن یورش بیاورند. او از جهانگردها متنفر بود.

 این شکارچیان کلیشه‌های ذهنی که تبلت و دوربین را جایگزین چشم‌هایشان کرده بودند، همه‌جا سر راه قرار می‌گرفتند و شهر را به موزه‌ای زنده تبدیل کرده بودند و ساکنانش را مبدل به سیاهی لشگری در تابلوی نقاشی شهر یا به خدمه و گماشته‌های موزه. بروکسل از قدیم حتی قبل از این‌که این جمعیت از انواع و اقسام کشورهای مختلف به این‌جا بیایند، شهرِ تنوع زبان و فرهنگ‌های گوناگون به‌حساب می‌آمد. امیل نفس عمیقی کشید و کیف اداری‌اش را به شکمش فشرد و سعی کرد قفسهٔ سینه‌اش را تا آن‌جا که ممکن بود منبسط کند. 

او هم مثل توریست‌ها میخ‌کوب شده بود. چه زیبا! این مکان چقدر زیبا بود! خوشنود نبود، درواقع نوعی اندوه نگران‌کننده در خود می‌یافت. نوعی احساس غم و سوگواری. پدربزرگش یک‌بار تعریف کرده بود: «بروکسل در سال ۱۹۱۴ زیباترین و ثروتمندترین شهر جهان بوده است. سپس آن‌ها سه بار حمله کرده بودند، دوبار با پوتین و اسلحه و درنهایت با کتانی و دوربین عکاسی، ما به زندان افتادیم و آخرسر آزاد شدیم اما به‌عنوان خدمه.» امیل برونفاوت هرگز پدربزرگش را دوست نداشت؛ به او احترام گذاشته بود حتی شاید او را در دل تحسین و ستایش نیز کرده بود اما این‌که بخواهد در زمان حیاتِ او، عاشق آن مرد پیر تلخ خو باشد، هرگز! اکنون خودش داشت به همان اندازه پیر می‌شد. خیلی زودتر از موعد. حالا عاشق بروکسل در صبح‌های زود شده بود. پیش‌ترحتی نمی‌توانست تصورش را بکند.

دیویی :
‏‫‬‮‭833/914
کتابشناسی ملی :
6196501
شابک :
9786226673631
سال نشر :
1399
صفحات کتاب :
437
کنگره :
‫‬‮‭PT2682

کتاب های مشابه پایتخت خوک ها