کتاب هادی الامم؛ سیری در سیره و کلام امام هادی علیه السلام - دهمین امام شیعیان - در راستای آشنایی نسل جوان از سیره عملی و علمی امام دهم(ع) و ترویج سیره این امام بزرگوار طراحی شده است. گرچه در بند عسکریون اسیر باشد، چه باک؟! شیر در زنجیر هم شیر است. اکنون بیا همچون موسی بن عبدالله نخعی نزدیکتر شویم، اصلا چرا نزدیک؟ بیا دست به دامنش بزنیم و متوسل بشویم گوش کن! صدای تسبیح مولای ما امام هادی (ع) است.
با هیجان به خانه برگشت. قلبش تندتند می زد و آنچه دیده بود، در او اثر بسیاری گذاشته بود. معلم فرزندش در خانه مشغول تدریس بود. زرافَه به او شک کرده و گمان برده بود که او شیعه است و تقیه می کند؛ پس بهتر بود واقعه را با او در میان بگذارد. ساعتی پیش، امام هادی (ع) را در جمع عده ای از بزرگان قصر خلیفۀ عباسی، متوکل، دیده بود؛ در حالی که خلیفه بر اسب سوار بود و امام پای پیاده مشایعت می فرمودند و در اثر گرمای هوا عرق از سر و روی نازنینشان سرازیر بود! خودش را به امام رسانده و پس از سلام، پرسیده بود که چرا امام خود را به سختی انداخته است و امام هم با خشم پاسخ او را چنین داده بودند: «خدا لعنت کند دشمن ما را! غرض او از این کار، کوچک کردن من است؛ اما بدان که ذره ای از ناخن امام نزد خدای تعالی گرامی تر است از ناقۀ صالح و فرزند او. »
معلم با حیرت به او گفت: اگر چنین باشد که گفتی، پس تو به فکر خودت باش؛ چراکه متوکل سه روز دیگر هلاک خواهد شد. نکند تو به سبب نسبتی که با او داری، آسیب ببینی! حق تعالی در داستان قوم صالح فرموده است:«تََتَّعُوا فی دارِکُمْ ثلاَثةَ أیَاّمٍ» و آن قوم بعد از پی کردن ناقه، پس از سه روز هلاک شدند.
زرافَه معلم شیعه را اخراج کرد؛ ولی جانب احتیاط را رعایت کرد. مال و ثروت خود را پنهان کرد و در انتظار وعدۀ امام نشست؛ تا اینکه پس از سه روز، منتصر، فرزند متوکل، به کمک عده ای از غلامان وارد قصر شد و پدرش متوکل را به درک واصل کرد. آری، آن کس که از طریق شما برگشت، از دین خدا خارج شد و هرکس ملازم امر شما بود، به مقصد رسید و هرکس در حق شما مقصر شد، محو و باطل شد: «فَالرّاغِب عَنْکُم مارِقٌ وَ اللّازمُ لَکُمْ لاحِقٌ وَ المُْقَصُِّر فیٖ حَقِّکمُْ زاهِقٌ.»