کتاب نوبت شماست اثر سجاد اسماعیلی و سمانه سنایی است. این کتاب که دومین جلد از مجموعه مدافعان سلامت است، مروری بر خاطرات افراد و گروههای جهادی یزد در مبارزه با کرونا دارد.
ویروس کرونا پدیدهای جهانی و فرا گیر است که نظم متعارف زندگی را در بسیاری از نقاط دنیا به هم ریخته است. مردم هر کشوری در مقابله با این بیماری ناشناخته بازخوردی دادند به فراخور جهان بینی و فرهنگ و تجربههای تاریخیشان. هرقدر در فرهنگ جامعهای همیاری، ایثار، جمعگرایی، خداباوری و آرمان خواهی ارزش بیشتری داشته باشد، آن جامعه در بحرانها و مسئلههای اجتماعی همگراتر و موفقتر عمل میکند. به علاوه اینکه تجربههای تاریخی موفق نیز به توفیقات جامعه می افزاید. مجموعه مدافعان سلامت در جهت معرفی گروهی است که جان بر کف برای مبارزه با این ویروس تلاش کردند.
با شیوع ویروس کرونا و همهگیری بیماری، موجی از نگرانی جامعه را دربر گرفت. مردم بسیاری به این بیماری مبتلا شدند و عدهای نیز تلاش کردند تا به هر نحو که میتوانند به مردم جهان کمک کنند. چه با کمک فرهنگسازی در زمینه اقدامات مراقبتی، چه در زمینه یافتن دارو یا واکسنی برای بیماری. این بیماری تغییرات زیادی در زندگی ایجاد کرد. استفاده از ماسک و دستکش را به دو یار همیشه همراه تبدیل کرد و پای بطریهای کوچک مواد ضدعفونی کننده را به تمام خانهها باز کرد. کارهای زیادی در این میان صدمه خوردند و شغلهای زیادی نیز جوانه زدند. با تمام اینها کرونا به مردم جهان ثابت کرد که تنها یک راه برای مقابله با آن وجود دارد و این راه، چیزی جز متحد شدن همه باهم نیست.
سجاد اسماعیلی و سمانه سنایی در کتاب نوبت شماست، سری به یزد زدند و خاطرات افراد و گروههای جهادی مقابله با کرونا را گردآوری کردند. خاطراتی که نشان میدهد مردم ایران، هنوز از اتحاد خود دست نکشیدند و فداکارانه به هر تلاشی دست میزنند تا قدمی در این راه برداشته باشند.
کتاب نوبت شماست حاصل مصاحبه با هفتاد نفر از اعضای کادر درمان، گروههای جهادی و شرکتهای دانش بنیان است که به طرق گوناگون، با مشورت و همت و تلاششان موفق شدند تا قدمی موثر در راستای مبارزه با این بیماری بردارند. این کتاب سرشار است از ایدههایی که هم به ما کمک میکند تا آنها را در زندگی خود پیاده کنیم و به یکی از مبارزان تبدیل شویم و هم گواهی است بر شجاعت و جسارت مردمی که از هیچ چیز، هراس ندارند و کمک، گذشت و فداکاری را سرلوحه زندگی خود قرار دادهاند.
مستند «بلاگردان»، پیرامون گسترش و شیوع کرونت می باشد کع در پی تمام فعالیتهای مذهبی را تحت شعاع قرار داده اما بچههای محلهای در سبزوار با ایدهای نو، به نام پویش هر محله یک قربانی دست به کار شدند. این طرح باعث شد که اکثر محلات سبزوار از آن حمایت کنند و پای کار بیایند و رهبر معظم انقلاب نیز در بیانات خود در پی این کار از مردم انقلابی سبزوار تقدیر کرد. مستند بلاگردان
«یزد؛ شهری که تاکنون دهها کتاب درباره تاریخش نوشتهاند و خواندهایم؛ اما کدامیک از ما تا به حال نام مهری مجیبیان را شنیدهایم؟ کدامیک از ما آوازه خیاطخانههای یزد در دوران دفاع مقدس به گوشش رسیده است؟ خیاطخانههایی که با مدیریت یک زن، تعدادشان در مدتی کوتاه از یک به بیستودو رسید! بیستودو خیاطخانه فعال که بخش مهمی از لباس رزمندگان سراسر کشور را تأمین میکرد. روزانه صدها زن از سراسر یزد به خیاطخانهها میرفتند و از پارچههایی که با کمکهای مردمی خریداری شده بود، لباس رزم میدوختند، بدون اینکه ریالی پول دریافت کنند.
در طول سالهای جنگ، خیاطخانه جزئی از حیات این زنان شده بود، بچههایشان را در همین خیاطخانهها بزرگ میکردند؛ در خیاطخانهها روخوانی قرآن و سواد خواندن و نوشتن میآموختند؛ مادرها برای پسرانشان از دل همین خیاطخانهها عروس پیدا میکردند؛ جهیزیه نوعروسان نیازمند را فراهم و گرهها از زندگیها باز میکردند و... اینها فقط گوشهای از باری بود که خیاطخانهها از دوش جامعه برمیداشتند... در سالهای جنگ آن قدر عملکرد خیاطخانههای یزد گسترش یافت که در سراسر کشور، پشتیبانی جنگ یزد به خیاطخانههایش شهره شد...»
«... شکلگیری گروههای مردمی آن سالها بر دل مردم، به خصوص زنان یزد ماند تا اینکه سیواندی سال بعد از آن روزها، اواخر سال ۱۳۹۸ پای کرونا به ایران باز شد. آمدنش همه را غافلگیر کرد. مثل نبردی خانمانسوز تلفات میگرفت و بیشتر دستگاههای دولتی و رسمی درمانده شده بودند. در این موقعیت، خیاطان یزدی سالهای جنگ به میدان آمدند و دوباره چرخهای خیاط خانهها به چرخش درآمد؛ اما خیاطان آن سالها دیگر مادربزرگ شده بودند و به تنهایی نمیتوانستند شهر و کشور را نجات دهند؛ این بود که دخترانی که در گهوارههای خیاطخانه با لالایی جهاد بزرگ شده بودند، دست به کار شدند و همپای مادران، ورق کرونا را برگرداندند.
آن ها در ظاهر فقط ماسک و لباس کادر درمان را می دوختند؛ اما واقعیت این بود که با چرخهایشان هم جامه هویت زن مسلمان ایرانی را می دوختند که به پهنای تاریخ تمام دشمنیها به آن چنگ خورده بود و هم جامه امیدی که در این سالها بر اثر برخی کجرویها و خودناباوریها کهنه و فرسوده شده بود.»