کتاب «قهوه تلخ مرصاد»، مجموعهای از خاطرات کوتاه پزشکان، پرستاران، تصویربرداران سیتیاسکن، متخصصان آزمایشگاه ویروسشناسی و نیروهای خدماتی و انتظامی بیمارستان بقیهالله(عج) است که توسط انتشارات 27 بعثت چاپ و منتشر شده است.
وجه تسمیه این کتاب که خاطرات دوران کرونا توسط کادر درمان است، این است که در عملیات مرصاد ما با دشمنانی مواجه بودیم که لباس خودی را میپوشیدند و به زبان فارسی حرف میزدند، اما منش ایرانی نداشتند و به مرزهای غربی یورش آورده و قصد فتح 48 ساعته تهران را داشتند؛ کلید مرصاد، تشخیص بود، تشخیص خودی از غیرخودی. کرونا نیز یک ویروس ناشناخته بود که در میان مردم حضور داشت، اما در ابتدا آن را نمیشناختیم، ولی باید با آن میجنگیدیم.
نیمهشب بود و من شیفت سیتیاسکن بودم. در بخش آمادهسازی بیماران قبل از عکس، خدمت میکردم که جوانی را آوردند. ماسک مخصوص داشت و کپسول اکسیژن همراهش بود. حالش اصلاً مساعد نبود. هنگام استقرارش روی دستگاه، ناچار شدیم ماسک را از او جدا کنیم که ناگهان آنقدر بیتاب شد که دستوپا میزد و کمک میخواست؛ چون وابستگی شدیدی به اکسیژن داشت. از اکسیژن بخش برایش استفاده شد.
عکسش را گرفتیم که نشان میداد درگیری ریهاش زیاد است. تا مدتها تصویر او رهایم نمیکرد و مقابل چشمانم بود.
چندی بعد، اول صبح با موتور به بیمارستان میآمدم و از کنار فضای سبز یکی از اتوبانها رد میشدم. هوا خنک و دلپذیر بود. قدری ماسکم را پایین دادم و نفس عمیقی کشیدم که ناگهان چهرۀ آن جوان که نمیدانم چه بر سرش آمد، مقابلم مجسم شد. گفتم این نفسی که من و خیلیها بهراحتی میکشیم، برای برخی در این ایام، به یک آرزو تبدیل شده و ما قدرش را نمیدانیم. بهآرامیگفتم: «خدایا، شکرت!»