کتاب بهای بالای مادی گرایی نوشته تیم کاسر و با ترجمه میثم ظهوریان تهیه شده است. این کتاب سعی دارد نسل امروز را با خطرات و تهدیدهای مصرف گرایی آشنا کند و شما را به سمت خوشبختی هدایت کند.
جامعه انسانی به تدریج در حال تقسیم خودش به دو جهان مجزا است؛ جهان اولی مالامال از ناز و نعمت، تجمل و فراوانی و جهان سومی که مشخصه آن محرومیت، فقر و کشاکش است. اکنون و در اکثر کشورها، واحدهای مجزایی از ثروت را میبینیم که در محیطی در حال گسترش و مالامال از فقر قرار دارند و این وضعیت به صورتی روزافزون نیز تشدید میشود. در حال حاضر، اکثر جمعیت جهان در اقتصادهایی زندگی میکنند که در آنها، برنده همه چیز را تصاحب میکند. هدف اصلی انسانهای ساکن این اقتصادها تصاحب همه چیز به نفع خودشان است. هر کس به همان اندازهای که حریص است، برای تصاحب آنچه که پیش رویش قرار دارد، تلاش میکند. در این افق اقتصادی، خودخواهی و مادیگرایی دیگر در زمره مشکلات اخلاقی قرار ندارند و از جمله اهداف اصلی زندگی به شمار میروند.
این واقعیت جهانی تنها به این دلیل وجود خارجی دارد که مردم یا به عبارتی، هر یک از ما به راحتی میتواند به مذاهب مصرفگرایی و مادیگرایی روی بیاورد. مهمترین مزیت این کتاب ارائه توضیحی کامل درباره جاخوش کردن وعدههای پوچ مصرفگرایی در اعماق روانمان باشد. توضیحات کسر نه تنها بر عواملی از اقتصاد کلان که محرک مصرفگرایی بازارمحور هستند، بلکه بر بررسی دقیق و جزئی عواملی که باعث میشوند انسانها مصرانه از لحاظ روانشناختی به مادیات و مظاهر مقام و شهرت وابسته شوند نیز می پردازد.
غنیتر شدن فرهنگها طی زمان به شادتر شدن انسانها کمکی نکرده است. با وجود آن که امروزه، آمریکاییها درآمدی دو برابر درامدشان در سال ۱۹۵۷ میلادی دارند، نسبت شهروندان آمریکایی که، در نظرسنجیهای مرکز تحقیقات ملی افکار عمومی، خود را «بسیار شاد» میدانند از ۳۵ درصد به ۲۹ درصد سقوط کرده است. حتی اشخاصی که ثروت زیادی دارند و در فهرست ۱۰۰ ثروتمند نخست آمریکا قرار دارند نیز تنها کمی از میانگین شهروندان آمریکایی عادی شادتر هستند.
آمریکاییهایی که درآمدشان طی یک دوره دهساله افزایش داشته است، در مقایسه با آمریکاییهایی که درآمدشان ثابت مانده است، شادتر نیستند. در واقع، رابطه بین ثروت و شادی در اکثر کشورها بسیار ناچیز است. تنها در فقیرترین کشورها، از جمله بنگلادش و هند، درآمد معیاری برای سنجش سلامت عاطفی به شمار میرود. آیا شهروندان کشورهای ثروتمند، از شهروندان کشورهایی که ثروتمند نیستند، شادتر هستند؟ به صورت کلی، به نظر میرسد که جواب مثبت باشد. اما تفاوت بسیار اندک است... علاوه بر این،... نمیتوان ثابت کرد که شادی مردم در کشورهای ثروتمندتر ریشه در ثروت بیشتر دارد و یا محصول جانبی سایر خوشیها است.
پژوهشهای انجام گرفته درباره شادی انسانهای ثروتمند و فقیر آشکار میسازد که داشتههای انسان تأثیر نسبتا ناچیزی بر سلامتی دارند و تضمین غذای کافی، سرپناه و پوشاک تنها ما را زنده نگه میدارد. با وجود اهمیت این اطلاعات، نگارنده بر این باور است که حوزه مادیگرایی نیازمند انجام پژوهشهای بیشتری است. درک کامل تأثیرات مادیگرایی بر زندگی انسانها مستلزم بررسی تأثیر خواستههای مادیگرایانه بر سلامت آنها است. از آنجا که جامعه به کرات به ما گوشزد میکند که پول و مادیات ما را شاد میسازند و برای رسیدن به این اهداف بزرگ باید تلاش کنیم، ما نیز اغلب زندگیمان را بر محور تحقق همین اهداف سازمان میبخشیم. اما اگر امیال و اهدافمان برای ثروتاندوزی و انباشت مادیات بر سایر امیال و اهدافمان غالب شوند، سلامتیمان چه سرنوشتی خواهد داشت؟ اگر پیامهای فرهنگ مصرف گرا را به عنوان باورهایی فردی بپذیریم، چه بر سر تجربیات درونی و روابط بین فردیمان خواهد آمد؟ اگر برای مادیگرایی ارزش قائل شویم، چه بلایی بر سر کیفیت زندگیمان خواهد آمد؟