امتیاز
5 / 5.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
36,000
خبرم کن
کتاب چاپی ناموجود است
65,000
10%
58,500

نظر دیگران

نظر شما چیست؟

معرفی کتاب نا

کتاب نا روایتی متفاوت از زندگی شهید سیدمحمدباقر صدر است از میان خاطرات اطرافیان او که مریم برادران آن را خواندنی‌تر روایت کرده است.

«نا» در لغت‌نامه دهخدا مخفف «ناو» است در ناخدا.
به معنای نای و نی هم آمده.
مخفف نای است در ترکیبات سورنا و کرنا.
حلقوم. در تداول آخرین قوت.
ضعیف‌ترین حد قوت. اندک قوت. رمق. به معنی نفس باشد.
و در عربی «ما» است؛ ضمیر اول شخص جمع یا متکلم مع‌الغیر.
«نا» یادآورِ سه‌گانۀ شهید صدر است که بیشتر، او را به آن ها می‌شناسند: فلسفتنا، اقتصادنا و مجتمعنا.

سیدمحمدباقر صدر از آن انسان‌هایی است که روزگار کم به خود می‌بیند. این را اکنون که خودش نیست، باید از لابه‌لای کتاب‌ها و اثرها خواند. اما صدر سال‌هاست که خوانده نشده است. اکنون خوانش و شناخت درست و کارآمد او نیاز به رویارویی از زوایای مختلف دارد. مریم برادران با کوشش و دقتی ستودنی از زاویه نگاه خودش به تماشای صدر برخاست و پس از آن به روایت این دیدار نشست. برای به دست دادن روایتی امین زحمت‌هایی را بر عهده گرفت. نای برادران، به گواه شماری از صدرشناسان، تصویری اگرچه کوچک، اما واقع‌نما و پرجزییات از صدر را پیش چشم خواهد گذاشت و همین دوری از زیاده‌پردازی و اغراق‌گری چه بسا مهم‌ترین ویژگی اثر اوست. مهم‌ترین در این میان خانواده شهید صدر و به ویژه همسر بزرگوار او هستند که نویسنده در مراحل نگارش اثر از لطف و دقت آن ها بهره‌مند بوده است.

اکنون نا از پس روایت روان و امین خود شاید آغاز یک دوستی است؛ دوستی با صدری که بسیارها برای شنیدن و آموختن و دیدن و یافتن و لذت بردن دارد. نا شاید دست خواننده‌اش را از این پس در دست فدک در تاریخ بگذارد یا شرح صدر یا کتابی دیگر از صدر یا درباره او؛ این چندان مهم نیست؛ مهم این است که نا می‌تواند دیداری دوباره را با صدر رقم بزند، و همین بسیار است.

گزیده کتاب نا

شیخ محمدرضا نعمانی آمده بود که با هم وجوهات تقسیم کنند. نبوغ و جعفر هم ایستادند به تماشا، در ذهن کودکانه‌شان نمی‌توانستند این همه پول را با شرایطی که داشتند، مقایسه کنند. چند روز پیش از این جعفر، توبیخ ملایم بابا را چشیده بود، به‌خاطر آنکه در بازار دلش موز خواست و شیخ برایشان خرید و با نبوغ یکی از آن‌ها را با هوس خوردند. وقتی بابا پوست موز را در سطل زباله خانه دید، برآشفت. شیخ به‌خاطر محبتی که به فرزندان او کرده بود، بازخواست شد و دم نزد. جعفر صدای مهربان بابا را خوب یادش بود: «پسرم، موز بهشت از این موز بهتر و خوشمزه‌تر است.»

صفحات کتاب :
219
کنگره :
‭PIR۸۳۳۵‬
دیویی :
‭۸‮فا‬۳/۶۲‬
کتابشناسی ملی :
6210956
شابک :
9789645860828
سال نشر :
1402

کتاب های مشابه نا