کتاب ابراهیم ساره، خاطرات شهید مدافع حرم ابراهیم عشریه به روایت همسر شهید است که به قلم زینبسادات هاشمی توسط نشر حماسه یاران منتشر شده است.
ابراهیم ساره، روایت روزگار فراق است؛ روایت ساره در روزهایی که ابراهیمش را از دست داده و حتی تکهای از پیکر او را برای آرام گرفتن ندارد. عاشقانهای از زندگی ابراهیم و ساره که پابهپای هم در راه رسیدن به مقصدی که برای خود ترسیم کردهاند، قدم بر میدارند، اما در این میان ابراهیم گوی سبقت را میرباید و ساره را با یک بغل حسرت و غبطه تنها میگذارد.
با زنگ پیامک گوشیام. چشمهایم را پاک کردم؛ هنوز خیس اشک بود. شوق دیدن تو همیشه در خوابها نم به چشمانم مینشاند. دور و برم را نگاه کردم. یادم نمیآمد که کجا هستم. کمی فکر کردم و یادم آمد که به اتفاق بچهها آمدهایم تهران؛ منزل عموی بچهها.
زنگ پیامک گوشی، متصل به هم شده بود و پشت سر هم به صدا در میآمد؛ شبیه زنگ تماس شده بود. گوشی را برداشتم و یکی از پیام ها را باز کردم:
«خبر آمد خبری در راه است!»
به دو دقیقه نکشید که تقتق، زنگ پیام گوشی دوباره و سهباره به صدا درآمد:
«از شام بلا خبر آوردند!»
«خبر آمد خبری در راه است!»
«یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور!»
« ابراهیم از قربانگاه به سلامت باز میگردد!»
« از شام بلا خبر آوردند.»
« بازگشت پیکر عطرآگین شهید عشریه پس از انتظار سه ساله را به خانوادهی ایشان، به خصوص همسر صبورشان تبریک عرض میکنیم!»
هم زمان با آمدن پیامکها، تلفن خانهی آقا امین و گوشی همراه من پشت هم زنگ میخورد. این چه خبری بود که بقیه زودتر از من مطلع شده بودند؟! گوشی را برداشتم و با سپاه تماس گرفتم: «الو! عشریه هستم. صحت داره؟ چه خبر شده؟»
- بله خانوم عشریه! تبریک عرض میکنم. نمونه ای که از پیکر تازه برگشته گرفتیم، با نمونهای که آقا ابراهیم قبل از اعزام داده بودند مطابقت داره. آمدم معصومه و زینب و زهرا را صدا بزنم، زبانم یاری نمیکرد...