کتاب دیگه مثه تختی نمی آد نوشته جمال میرصادقی است که در انتشارات آواهیتا منتشر شده است.
ایستاد و به دور و برِ خود نگاه کرد، از تظاهرات کننده ها خبری نبود. از مرد جوانی که با پسر بچه ای پیش می آمد، پرسید:
«مردُم از کدام طرف رفتن؟ »
مَرد، خیابانی را نشان داد.
پسر بچه گفت: «یه عالمه بودن، یه عالمه. . . . »
مرد گفت: «رفتن طرف میدون. »
پسر بچه گفت: «بابا، ما برای چی باهاشون نرفتیم؟ »
مرد گفت: «بهت گفتم که اول می ریم خونه، کفش هامونو عوض کنیم، با این دمپایی ها که نمی شه راه رفت. »
وقتی هم سن و سالِ پسرک بود، پدرش او را به راهپیمایی ها می برد. همراه مردم راه می افتاد و فریاد می زد. خوشحال بود که دست در دست پدرش با تظاهرکننده ها از خیابانی به خیابانی می رفت.
تند کرد و به بیراهه زد که خود را زودتر به راهپیماها برساند. هنوز به پیچ خیابان نرسیده بود که کسی صدایش زد. برگشت و نگاه کرد. فرشید، دوست قدیمی اش را شناخت.