مثنوی با داستان پادشاهی که دلباختۀ کنیزی می شود، آغاز، و با داستان بی پایانِ دژ هوش ربا که رِوایتی از شیفتگی پسران پادشاه به دختر پادشاه چین است پایان می یابد. در میانۀ مثنوی در دفتر چهارم، حِکایتی دیگر دربارۀ پادشاه وجود دارد.
درونمایۀ این داستان نیز چون دو حکایت دیگر تلاش پادشاه(شاهزاده) برای وصال زن است که با مانع روبرو می شود و داستان در نهایت با ازدواج پایان می یابد. این سه حکایت در ابتدا، میانه و انتهای مثنوی در ساختاری متوالی با یکدیگر قرار می گیرند و حکایت از درونمایه و موضوع اصلی مثنوی می کنند که مولانا در بیتی در ابتدای کتاب به آن اشاره دارد:
بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آن