برای سالها زنان شاغل دریافته بودند که شانس کمی برای داشتن حرفههای برتر دارند. میتوان گفت که مدیران حرفههای بزرگ اغلب مرد بودهاند و آنان در مدیریت امور مالی پیروز بودهاند، اما در مدیریت انسانها موفق عمل نکردهاند. بسیاری از مردان در فروش کالاهای سنتی خوب بودند، اما در خلق محصولات جدید مهارت نداشتهاند.
بیشتر آن ها یکسان میاندیشیدند، گفتاری مشابه داشتند و کت و شلوارهای رسمی و تیره به تن میکردند.
اما در سالهای اخیر، تجارت تغییر کرده است.
امروزه، فرصتهایی تازه برای مردم پیش آمده است تا متفاوت بیندیشند و شرکتها را به روشهای جدید مدیریت کنند. سرانجام، زنان این توانایی را یافتهاند فکرهای بکر خود را آزمایش کنند و راههای جدید کار کردن را امتحان کنند. اگر چه بسیاری از زنان هنوز با سختیهایی در محل کار خود روبه رو هستند، اما شمار فراوانی از ایشان گامهای بلندی در زندگی حرفهای خود برداشتهاند.
در کتاب زنان بازرگان نوشته دیوید ایوانز داستان پنج زن با پیشینهی کاملاً متفاوت را میخوانیم که به روشهای مختلف به موفقیت رسیدهاند. آن ها با استفاده از مهارتهای ویژهی خود برای پایهگذاری شرکتهای کاملاً نوین به موفقیت رسیدهاند. این کتاب توسط انتشارات برگ و باد به چاپ رسیده است.
«مد، فقط برای لباس نیست؛ بلکه مانند اکسیژن در هواست. در هر چیزی تجلی مییابد، در آسمان و زمین و خیابان. مد یعنی فکرهای تازه، شیوهی زیستن، جریان زیبای زندگی.» (کوکوشنل)
در آغاز سده ی بیستم، ورود زنان به عرصهی تجارت معقول به نظر نمیرسید. در آن روزها، زمام تمام امور اقتصادی در دست مردان بود و تصمیمات مالی را آن ها میگرفتند. مردان جای زنان را در خانه میدانستند؛ برای انجام کارهایی مثل نگهداری از کودکان، پخت وپز و مدیریت خانه.
گاهی پیش می آمد که زنی به هر دلیل به کار نیاز داشت، در آن صورت میتوانست شغلی در یک فروشگاه یا کارخانه بیابد، اما بختی برای این که بتواند بازرگان، وکیل یا مثلاً بانکدار باشد، نداشت.
لباس زنان در اروپا و آمریکا در آن زمان بیانگر جایگاه آن ها در جامعه بود. زنان اهل مد لباسهای بلندی میپوشیدند که تقریبا روی زمین کشیده میشد و رانندگی، اسب سواری و حتی سریع راه رفتن را برای آنان دشوار میساخت. در نتیجه، حتی برای برنامهریزی زندگی خویش به مردان وابسته بودند. از سویی از آنان انتظار میرفت پوستشان را تاحد امکان سفید نگه دارند تا نشان بدهند بیرون زیر آفتاب کار نمیکنند. این یعنی بیشتر وقت خود را درون خانه بودند. هنگام بیرون از خانه کلاههایی بزرگ بر سر میگذاشتند که با گل ، میوه یا برگ آراسته شده بود. این کلاهها چهره شان را از نور خورشید مصون نگه میداشت اما به خاطر سنگینی، حرکت را برایشان دشوارتر میکرد.
اما بسیاری از زنان جایگاه خویش را در جامعه با چنین شکل و شمایلی نمیپذیرفتند و این گونه پوشش را که از جنب وجوش ایشان میکاست، دوست نداشتند. یکی از اینان زنی فرانسوی به نام «گابریل کوکوشنل» بود. وقتی او در سال 1910، وارد دنیای تجارت شد تصمیم داشت پوشش زنان را تغییر بدهد. اما ظرف شصت سال پس از آن کارهایی خیلی بیشتر از این صورت داد، چرا که ثروتمندترین و موفق ترین زن قرن در عرصهی تجارت شد.