کتاب دود شدن در بزم اهریمن، اثر مصطفی فعلهگری؛ نقد و بررسی نوشتهها و داستانهای هوشنگ گلشیری، داستان نویس معاصر است. هوشنگ گلشیری، در دهه هزار و سیصد و چهل خورشیدی در دورانی که ادبیات داستانی نو، در ایران میرفت تا با تابش ستارگان فرهنگ و باورهای بومی بر آن، راه تازه و توانمندیهای شایستهای را بیاید، از ریشه خویش بریده و گلشیری سر بر آستان شبه فرهنگهایی سایید که به بازار مکاره روشنفکر نمایان ایرانی هجوم آورده بودند و هر دم در پوشش کالایی ادبی، هنری، فکری، سیاسی و حتی اخلاقی، مشتریانی کما بیش انبوه را به سوی دکه و بساط خود خواند.
در این کتاب به ادب گمشده در دنیای داستاننویسی گلشیری اشاره کرده و وی را گژنمای داستاننویسی معاصر معرفی کرده است. در پی این، نوشتههای دیگران درباره داستانهای گلشیری و نوشتههای وی درباره دیگران اشاره کرده و وی را منتقد و داستاننویس ویرانگر بر شمرده است. مقایسه گلشیری و صادق هدایت در این ویرانگری و زنان و مردان ایرانی در داستانها و دیدگاههای گلشیری، جهان داستاننویسی وی را آشکار میکند که نویسنده تامل بیشتری بر آن داشته است.
حکایت داستان نویسی که بیش از اندازه شیفته خویش بود سرانجام این ویرانگری است که گلشیری در آن دام گرفتار آمده بود. کتاب دود شدن در بزم اهریمن درباره نقد و بررسی داستان ها و دیدگاه های گلشیری، برای علاقه مندان بسی سودمند خواهد بود.
حکایت داستاننویسی که بیش از اندازه شیفته خویش بود
هوشنگ گلشیری خود را مرکز ادبیات ایران میدید و اگر میشد به زبان بیاورد، خود را تنها داستاننویس مدرن معاصر ایران میخواند، در هر نوشته، گفت و شنود و یا فرصتی دیگران را به شلاق طعنه و تحقیر میبست و خویش را، شیفته و شیدا و خودخواه، از هر کسی برتر میشمرد، اگر داستان کسی از میان داستاننویسان را نقد میکرد، کار خویش را چنان تعیینکننده و برنده میدید که گمان میبرد هواخواهان و ایل و قبیله و قوم و خویش نویسنده تحقیر شده را نقدهای گلشیری سخت تحقیرکننده بود، با خویش دشمن کرده است و این گمان را به زبان هم میآورد، مثلا میگفت: «، ، ، از زمان انتشار نقد رمانهای احمد محمود تا کنون من قبیلهای را با خود دشمن کردهام، حاصل نقد کلیدر در این سالها در ما نیز مردمی هستیم آمده است، اکنون نیز ناچارم راجع به بهترین یارانم در میان اهل قلم بگویم، اگر چه میدانم در این ملک سنت مرضیه همان در پلسه حرف زدن است، یعنی ریا، اما من چون به مخاطبان احترام میگذارم و فکر میکنم با اظهار نظر صریح امکان بده بستان فراهم خواهد آمد و چون نویسندگان را قدر میگذارم از ریا بیزارم، پس با اظهار نظر صریح میخواهم توهم خود نویسنده و یا حداقل اطرافیانش را فرو ریزم، دیگران نیز باید بتوانند به صراحت درباره من یا دیگران بگویند و بنویسند تا این فضای مسموم تو خوبی، من هم خوبم، یا او بد است پس من خوبم به گفتوگو و بده بستان صریح و تحاشی تبدیل شود».