نظر شما چیست؟

معرفی کتاب تولد دوباره

کتاب تولد دوباره، اثر محمد فدوی؛ به سیر تکامل حیوانات به انسان‌ها می‌پردازد و در قالب یک داستان هیجان‌انگیز، عاشقانه و اکشن روایت می‌شود. داستان در سه بعد زمانی متفاوت رخ می‌دهد و هر بعد زمانی نقش مهمی در تکامل شخصیت‌ها و پیشرفت داستان دارد.

گزیده کتاب تولد دوباره

در پی فعال شدن آتشفشان و ناامن شدن کوهستان، موجودات مختلف از کوهستان خارج می‌شوند و به دنبال سرزمینی امن برای زندگی هستند. در این بین، سفیدشاخ در اثر یک تصادف با بز نمایی زیبا به نام باران آشنا می‌شود که حافظه‌اش را از دست داده و از گذشته‌اش بی‌خبر است. باران در صدد رسیدن به سرزمین فصل‌ها است، جایی که دروازه خدایان (دروازه‌ای برای ادامه حیات و ورود به دنیای دیگر) در آن قرار دارد و تحت سلطه شیرشاه یک‌چشم و دو فرزندش، ملکه بی‌خون و ملکه تاریکی، است.

پس هر دو برای رسیدن به سرزمین فصل‌ها با هم همراه می‌شوند. در طول مسیر با خطرات جدی روبرو می‌شوند، اما سفیدشاخ که می‌تواند گذشته (دنیای موازی) را ببیند، به کمک آن از خطرات عبور می‌کند. اما در نزدیکی سرزمین فصل‌ها، باران توسط افراد ملکه تاریکی اسیر می‌شود و سفیدشاخ به شدت مجروح می‌شود و در حالت اغما به دنیایی دیگر پا می‌گذارد که در سلطه ققنوس مقدس است. او شاهد خودسوزی ققنوس مقدس و دوباره به دنیا آمدن او می‌شود و متوجه می‌شود که دروازه خدایان در حال بسته شدن است و تکامل موجودات و ورود به دنیای دیگر در خطر است. تنها رساندن خاکستر ققنوس مقدس به دروازه خدایان می‌تواند آن را باز نگه دارد.

ققنوس مقدس مأموریت رساندن خاکستر مقدس به دروازه خدایان را به سفیدشاخ می‌سپارد.

دریک آن تعداد کل نماهای یالدار به هزاران هزار افزایش پیدا کرد.

چند لحظه تمام گله تنگاتنگ یکدیگر کنار رودخانه ایستادند هیچ کس جرات وارد شدن به آب را نداشت تمساحنماها در جای جای رودخانه کمین کرده بودند. یکی از کلنماها که قد بلند و اندام ورزیده ای داشت از صفوف عقب تر جلو آمد نگاهی به رودخانه و تمساح نماها انداخت شمشیرش را کشید و به سمت گله بر گشت و فریاد می کشید شمشیرش رادر هوا تکان می داد و همه بدنبال او فریاد کشیدند و شمشیر کشیدند و بی درنگ به آب زدند. کل نمایی که اندام ورزیده ای داشت جلوتر از همه شمشیر را در هوای می چرخاند و منتظر بود یکی از شکارچیان به او نزدیک شود تمساحنماها کمی عقب رفتند یکی از تمساحنماها که از بقیه جوانتر و بی تجربه تر بود به او نزدیک شد کلنما شمشیرش را در آسمان چرخاند و در یک آن در کمر تمساحنما فرو کرد تمساحنما فریادی کشید و جا در جا، جان داد گله کلها که شاهد مغلوب شدن شکارچیان بودند جرات پیدا کردند و از همه طرف وارد آب شدند چند خط از صفوف کلها در آب پدیدار شد تمساحنماها از هر طرف به آنها حمله می کردند و هر چه به دندانشان گیر می کرد را می دریدند تعداد کلنماها انقدر زیاد بود که شکارچیان هر قدر از آنها را شکار می کردند در تعداد آنها هیچ تاثیری نداشت.

سفید شاخ و باران به درخت چسبیده بودند و شاهد عبور کل نمای یالدار بودند سفید شاخ گفت : حالا وقتش است اگر این فرصت را از دست بدهیم دیگر نمی توانیم از این جهنم عبور کنیم.. .

دیویی :
‏‫‭۸‮فا‬۳/۶۲
کتابشناسی ملی :
۹۵۸۱۳۱۵
شابک :
‏‫‭978-622-390-033-4‬
سال نشر :
1403
صفحات کتاب :
۱۷۳
کنگره :
‏‫‮‬‮‭PIR۸۳۵۶

کتاب های مشابه تولد دوباره