این کتاب شامل داستان ها ، خاطرات و دست نوشته های یک نگهبان ساختمان می باشد که در خلوت خود و در اتاق نگهبانی اش ، بر روی کاغذ آورده است.
نوشته هایی ساده و صمیمی که بجز دو مورد ، همگی از زندگی واقعی نویسنده برگرفته شده اند . ساربانی درخصوص این کتاب می گوید: « من از چیزهایی نوشته ام که با آن ها زندگی کرده ام. همه این موضوعات انگار نوشته شده در ذهنم ذخیره بودند و وقتی که تصمیم گرفتم همه آن ها را به صورت یک کتاب در بیاورم انگار فقط لازم بود پاکنویس بشوند.»
" کارگر، دست سیمان را گرفت و نزدیک ماسه برد، دیگر وقتش رسیده بود که سیمان از دوستان قدیمی اش خداحافظی کند، لحظات انتظار به پایان رسید و عاشق و معشوق بهم رسیدند و یکی شدند. ماسه شروع به گفتن از رویاهایش کرد، از عشق پاکی که در وجودش نهفته بود می گفت، از اینکه تا آخر پای او می ایستد، سیمان هم با دل و جان گوش می کرد.
کارگر گاهی جای آن ها را عوض می کرد و این بار سیمان شروع به گفتن از تعهد و صداقتش می کرد و ماسه سر و پا گوش بود، آن ها چنان شیفته یکدیگر شده بودند که کسی نمی توانست آنها را از هم جدا کند...."