طلاق و فروپاشی زندگی منجر به برهم خوردن تعادل روانی-عاطفی افراد خانواده می گردد.
متأسفانه در جامعه ما، زندگی زنان مطلقه با ابهامات و مخاطراتی روبرو است. سرپرستی فرزندان به تنهایی و به سختی، مشکلات اقتصادی، زندگی در تنهایی و همراه با افسردگی و ناامیدی و همچنین نگرش غلط جامعه نسبت به زنان مطلقه و بیوه در نبود همسرانشان، آنان را در رابطه اجتماعی و حضور در اجتماع با مشکلات عدیده ای روبرو می کند.
اختلال افسردگی جزو اختلال های خلقی محسوب می شود. افسردگی به هر شکل دیده شود، شیوه دید فرد از خود، از دیگران و از دنیا را تعریف می کند.
افسردگی قدرت قضاوت را تضعیف می کند و باعث رفتارهای نامعقول می شود. در هر یک از موارد، بیمار نمی تواند زندگی روزمره عادی داشته باشد.
ادوارد بیبرینگ در تعریف افسردگی چنین می گوید: افسردگی را می توان بیان عاطفی از حالت درماندگی، ناتوانی خود بدون در نظر گرفتن آنچه باعث شکست مکانیزم مربوط به احترام به خود گردیده، تعریف نمود. همچنین اظهار می دارد که افسردگی ممکن است در نتیجه عدم توانائی در انکار جنبه های تهدید کننده محیط بوجود آید. افسردگی بیماری است که تمایل به عود و دائمی شدن دارد.
به طور کلی بسیاری از مطالعات نشان داده اند که افسردگی تاًثیر منفی بسزایی روی عملکرد سیستم ایمنی زنان مطلقه دارند. از سوی دیگر اشنایدر و همکارانش، امید را مجموعه ای شناختی می دانند که مبتنی بر احساس موفقیت ناشی از منابع گوناگون و مسیرها است.
مسیرهای تفکر انعکاس دهنده ظرفیت فرد برای تولید کانال های شناختی برای رسیدن به اهدافش است و منابع تفکر هم عبارتند از افکاری که افراد در باره توانایی ها و قابلیت هایشان برای عبور از مسیرهای برگزیده تعریف کرده اند تا به اهداف شان برسند. از طریق ترکیب منابع و مسیرها، می توان به اهداف رسید.