نوشته ی زهرا خالوندی فرد و فریبا محمدی سیاه کمری، به بررسی باورهای خود اثربخشی، بحران هویت در نوجوانان و راه های پیشگیری از آن، نقش دین در حل بحران هویت نوجوانان، کمال گرایی مثبت و منفی دانش آموزان و ... می پردازد. دانش آموزان هر جامعه به عنوان گروه آینده ساز کشور، قشری هستند که بخش بزرگی از برنامه ریزی و بودجه را به خود اختصاص داده اند. آنان از مهم ترین و بااستعدادترین اقشار جامعه هستند.
بررسی عوامل روانشناختی روی جنبه های مختلف رشد دانش آموزان، یکی از زمینه های تحقیقی فعال در سال های اخیر بوده است. چنین به نظر می رسد که جنبه های شناختی و غیرشناختی و موفقیت تحصیلی دانش آموزان تحت تاثیر عوامل روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی - اخلاقی خانواده باشد. خود اثربخشی به معنای اطمینان بخشی به توانایی های خود در کنترل کردن افکار، احساسات و عملکردهایتان می باشد و روی هیجانات، انتخاب رفتار و در نهایت میزان تلاشی که صرف یک فعالیت می کنید، موثر است. این باورها بر کیفیت سلامت هیجانی و آسیب پذیری در مقابله با افسردگی و تنیدگی و چگونگی تصمیم گیری در یک موقعیت حساس، تاثیر می گذارند. باورهای خوداثربخشی به تعداد مهارت های شخص مربوط نمی شود، بلکه به باورهایی مانند مطالعه کردن، پرسیدن سوال سر کلاس، انجام کارهای تحقیقاتی، ارتباط موفقیت آمیز با اساتید، گرفتن نمرات عالی و ... اشاره دارد که شخص باور دارد تحت شرایط خاص قادر به انجام آن ها می باشد. اینگونه افراد با کنجکاوی می توانند راه حل های مناسبی برای حل مشکلاتشان پیدا کنند و برای حل مسائل تحصیلی خود مقاومت بیشتری داشته باشند.
مدارس امروزی در هدف های آموزشی، توجه بیشتری به انتقال اطلاعات و حقایق علمی دارند؛ در صورتیکه با ورود به دوران فراصنعتی و عصر اطلاعات و حضور ماشین های هوشمند، نه امکان انتقال همه داده های علمی وجود دارد و نه ضرورتی! بنابراین متخصصان تعلیم و تربیت و برنامه ریزان، پرورش و تقویت روش ها و دیدگاه های علمی را سفارش می کنند و به جای تولید مجدد حقایق علمی، بر فرایند آن ها تأکید دارند. در بخشی از کتاب هویت تحصیلی، کمال گرایی و خود اثربخشی تحصیلی می خوانیم: در جریان رشد انسان، سال های حساسی وجود دارد که نقش خود را درتمام زندگی فرد برجای می گذارد. سال های آغازین کودکی و دوره ی نوجوانی ازاین مراحل مهم است. نوجوانی دوران گذار از مرحله ی کودکی به بزرگسالی است و مانند همه ی دوران های گذار، بامشکلات و تعارض ها و بحران هایی همراه است. خانواده به عنوان نخستین پایگاه تربیت، در تمام مراحل رشد به ویژه در سال های نوجوانی، نقش مهمی برعهده دارد.
درحقیقت پایه و اساس شخصیت فرد درخانواده پی ریزی می شود. کودک درخانواده متولد می شود، رشد می کند، می آموزد و شکل می گیرد. اینکه می گویند سرنوشت هر کودک را خانواده تعیین می کند، اگرچه به صورت مطلق پذیرفته نیست، اما نشان دهنده ی نقش خانواده در زندگی حال و آینده ی کودکان است. این نقش، در مراحلی از رشد انسان، به علت اهمیت آن مراحل، مهم تر و حساس تر است و نوجوانی یکی از این مراحل است. ساختار خانواده تأثیر مهمی در رشد عاطفی - اجتماعی نوجوان دارد. روابط پدر و مادر با یکدیگر و یا فرزندان، تقش تعیین کننده ای در سلامت روانی نوجوان برجای می گذارد. اگر این روابط براساس درستی استوار باشد می تواند نوجوان را در گذار ازاین مرحله ی دشوار، یاری رساند. برعکس، با نامناسب بودن روابط خانوادگی، زمینه برای ایجاد مشکلات و انحرافات فراهم می گردد.